به گزارش روابط عمومی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، نخستین همایش ملی دانشگاه و تمدن نوین اسلامی با حضور و سخنرانی جمعی از اساتید و پژوهشگران دانشگاههای کشور، سهشنبه مورخ ۲۵ بهمن ماه ۱۴۰۱ در محل مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تالار فارابی برگزار شد.
علیرضا واسعی در پنل دوم این نشست طی سخنانی گفت: دانشگاهها در هر جامعهای پدید نمیآیند مگر اینکه زیست تمدنی به حد قابل قبولی رسیده باشد. بنابراین مراکز آموزش عالی برآمده از زیست تمدنی هستند و بر زیست تمدنی هم تاثیرگذارند. وقتی سخن از تمدن به میان میآوریم معانی زیادی برای آن بر میشمرند. معمولا در تمدن اذهان به سوی دستاوردهای ظاهری میرود در حالیکه تمدن مصادیق دیگری دارد که مقام معظم رهبری به آن در بخش ابزاری و حقیقی و اصیلی اشاره میکنند. بخش اصیل و حقیقی تمدن همان عقل معاش زندگی است. وقتی درباره تمدن حرف میزنیم بخش دوم بیشتر مهم است و من نیز رویکرد تمدنی به معنای اصلی آن را در پژوهشم مد نظر دارم.
او ادامه داد: وقتی صحبت از تمدن میکنیم به دو بخش تمدن عیار و موجود آن را تقسیم میکنیم؛ هیچ جامعهای بدون تمدن نیست و هر جامعهای حدی از تمدن را داراست و امری نسبی است. ممکن است تمدنی بد یا خوب باشد اما هر جامعهای میزانی از تمدن دارد. بنابراین وقتی از رویکرد تمدنی حرف میزنیم رویکرد تمدنی عیار مد نظر است نه رویکرد تمدنی موجود.از سوی دیگر وقتی از رویکرد حرف میزنیم درباره مجموعهای از قوانین و دستورالعمل هاست که در کنشگری ما تاثیر دارد وقتی میگوییم دانشگاه باید رویکرد تمدنی داشته باشد یعنی با مجموعه از قوانین با رویکرد تمدنی کنشگری میکند.
او افزود: ما دانشگاه تمدنی را در ذیل دانشگاه اسلامی تعریف میکنیم حال سؤال این است که آیا این دو دانشگاه با هم در تعارض است؟ برای تعریف دانشگاه تراز اسلامی باید اسلام را به گونهای شناسایی بکنیم که سلیقهای نباشد. بین اسلام هنجارین و تاریخی هم باید تمایز قایل شد. همچنین اسلام هم باید با توجه به نیازهای روز به صورت عرضی و ذاتی تعریف شود.
این مدرس دانشگاه بیان کرد: ما وقتی از اسلام حرف میزنیم از اسلام پایه، عقیده و رفتاری مدنظرمان است اگر قرار باشد دانشگاه را فقط با اسلام ظاهری اداره کنیم به مشکل بر میخوریم. باید بدانیم دانشگاه صرفا محل آموزش نیست و علاوه بر تعلیم، تربیت شهروندان سازگار و شخصیتهای سالم و انتقال معارف و علوم به آنها مد نظر است.
او با اشاره به نقل قولی تاریخی از خواجه نصیرالدین طوسی گفت: او با رویکرد تمدنی به مقوله حیات انسانی میپردازد و بر اصل تقدم اخلاق اجتماعی بر اخلاق فردی، اصل تعریف عدالت در پرتو محبت، اصل شناسایی دیانت در چهارچوب تمدن و اصل زیست تمدنی بر زیست فردی تاکید میکند.
واسعی با بیان اینکه باید رهایی آموزش از قدرت و سیاست و از سوی دیگر شاگردپروری و تعلیم و تربیت را مد نظر داشته باشیم یادآور شد: دانشگاه باید در جامعه نقش آفرینی کند و برای این کار به تعبیر مقام معظم رهبری باید با مسایل جامعه درگیر شود. از سوی دیگر جلوگیری از رشد نامتوازن رشتهها و تغییر رویکرد مصرفکنندگی به تولیدکنندگی علم باید مورد توجه باشد.
این مدرس دانشگاه در پایان گفت: راهکارهای رسیدن به دانشگاه تمدن ساز شامل مواردی چون تاسیس کرسیهای نظریهپردازی، گسترش گفت وگوهای میان دانشگاهی و خارج دانشگاهی، بها دادن به یافتههای علمی، توجه به کرامت انسانی و احترام به دیگری و ... است.
محمد تقی موحد ابطحی دیگر سخنران این نشست بود که طی سخنانی عنوان کرد: حوزه فعالیت من تحول علوم انسانی و علوم دینی است و تلاش میکنم تجربه ام را در این زمینه به اشتراک بگذارم. در اینکه رسیدن به تمدن نوین اسلامی یک پروژه است یا پروسه نظرات مختلف است. درباره علم هم همین انگاره مطرح است که آیا تحول علمی یک پروسه است یا پروژه؟ در پاسخ باید گفت بخشی از تحول علمی ارادی است اما بخشی از آن نیز غیر ارادی است از این منظر باید گفت درباره رسیدن به تمدن نوین اسلامی هم بخشی از آن ارادی و بخشی هم تحت تاثیر شرایط زمانه است.
او با اشاره به وجه نهادی برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی گفت: مراکز آموزشی این بحث را دنبال میکنند و برخی نشریات هم به این موضوع پرداختند. ما درباره تحول علوم انسانی چهل سال است داریم کار میکنیم اما هنوز به دستاوردهای لازم نرسیدیم. درباره تمدن نوین اسلامی نیز همین اتفاق گویی رخ داده است.
این مدرس دانشگاه بیان کرد: من در مرکزی بودم که قرار شد با یک نگاه جهادی تحول علوم انسانی را دنبال کند. بعد این مرکز زیر نظر وزارت علوم آمد و باعث شدن فضای طلبگی و جهادی از بین رفت و نهاد آکادمیک شد. در این مرکز ساختمانی ساخته میشود که هیچ نسبتی با معماری اسلامی ندارد. از سوی دیگر افراد در این مرکز با رتبه استاد تمامی بازنشسته میشوند اما سنت فکری ندارند. آثار منتشر شده آن نیز بر اساس بازسازی علوم انسانی اسلامی نیست و آثاری را منتشر میکند که بسیاری از مراکز دیگر هم همین آثار را منتشر میکنند. بعدها تعداد مراکز این چنینی نیز زیاد میشود و به مرور به دلیل موازی کاریها هنوز جامعه نمی داند ما درباره تحول علوم انسانی چه کردیم با این که بودجههای زیادی صرف آن شده است.
او یادآور شد: درباره تمدن نوین اسلامی هم تاکیدات زیادی مقام معظم رهبری روی آن داشتند و گفتند هدف غایی انقلاب تمدن نوین اسلامی است. پس اگر تمدن نوین اسلامی به خوبی برای مردم تصویر شود مردم آن را میخواهند آن گاه برای گام دوم میتوانیم برنامه ریزی مناسب کنیم. حالا با توجه به تجربه تحول علوم انسانی چگونه میتوانیم در تمدن نوین اسلامی موفق عمل کنیم؟
ابطحی در پاسخ گفت: برایند پیشرفت علم این است که ما برای رسیدن به یک نظریه فرضیههای را آزمایش میکنیم تا به نتیجه برسیم. همین کارکرد را عقل خودبنیاد درباره نیازهای انسانی انجام میدهد. نهادها و مراکز آموزشی در این حوزه قرار است نیاز ما را برای رسیدن به تمدن نوین اسلامی برطرف کند. اگر این مراکز بخواهند به نتیجه برسند نیاز به سیاستگذاری و رفع آسیب های آنهاست. با توجه به عدم تمرکز تخصصی فعالان در این حوزه لازم است که ما یک مرکز تخصصی در این باره داشتیم. حالا اگر این مرکز زیر نظر وزارت علوم باشد یک مشکل دارد و اگر زیر نظر وزارت علوم هم نباشد با تبعات دیگری رو به رو میشویم.
این مدرس دانشگاه گفت: یک مرکز ماموریت محور باید نظارت و ارزیابی اعضای علمی اش هم بر اساس همان ماموریت باشد تا به طور مثال مرکزی که درباره تمدن نوین اسلامی کار میکند دچار مسایل حاشیهای آییننامههای ارتقا نشود. در مراکز ما پروژهها در راستای ماموریتهای هیئت علمی نیست. در مراکز ما سنت پژوهشی معنا ندارد و اساسا دانشگاهها دکترین و پاردایم خاصی ندارد و این بی انضباطی ایجاد میکند. همین مشکل برای افرادی که میخواهند روی تمدن نوین اسلامی کار کنند وجود دارد. بنابراین باید آگاهانه در مسیررسیدن به تمدن نوین اسلامی قدم بگذاریم تا با آسیبهای کمتری مواجه شویم.
محمد هادی همایون هم در ادامه این نشست تجربه دانشگاه امام صادق(ع) را درباره رسیدن به دانشگاه تمدن ساز بیان کرد و گفت: از مقدمات خیلی جدی تمدنسازی موضوع توسعه علمی و همراه علمی است و این یکی از پایه های اولیه تمدنهاست. ما در تاریخ انبیا و ائمه معصومین یک نمونه در این باره داریم. بعد از اتفاق بین فرزندان آدم، انبیا تا زمان حضرت نوح دعوت دینی به صورت مخفی رخ میداده است تا این که در زمان ادریس نبی جریان علمی قوت گرفته و از مهارتهای پیش پا افتاده مانند خیاطی آموزش شکل میگیرد و در واقع از این مهارتها آموزش شروع میشود تا به مهندسی و معماری میرسد. بنابراین ما در این تاریخ با یک سیر رو به رو هستیم که از مهارت آموزی به علوم انسانی میرسد. مقطع بعدی که قابل توجه است به زمان ائمه معصومین بر میگردد. ما در این باره میتوانیم از پایه های اخلاقی دوره امام سجاد آغاز میکنیم تا به دوره امام باقر و امام صادق میرسد و جریان مهارتی شکل میگیرد تا در دوره امام رضا به یک جریان دانشی و معرفتی میرسد. در نهایت این علوم به تمدن سازی میرسد.
او ادامه داد: حالا در تجربه دانشگاه امام صادق(ع) باید بگویم تاسیس این دانشگاه در زمان انقلاب صورت میگیرد در حالیکه ایده آن از پیش از انقلاب مطرح بوده و میخواستند دانشگاه الازهر شیعی را راه اندازی کنند. در این مسیر آموزش زبانهای خارجی برای تبلیغ دینی مد نظر قرار گرفت. در دوره دوم حیات دانشگاه جریان به شکلی پیش رفت که قرار شد این دانشگاه نیرو برای اداره جامعه تربیت کند. برای این کار دفتر ارتباط دولت با دانشگاه نیاز بود که هنوز هم تاسیس نشده است! بنابراین ما جریان ساماندهی ارتباط دولت با دانشگاه را نداریم. در مرحله سوم حیات دانشگاه ما سال ۸۴ خدمت حضرت آقا رسیدیم و ایشان اصطلاح دانشگاه مرجع را بیان کردند و در واقع دانشگاه به عنوان یکی از ارکان حاکمیت مطرح شد. برای اینکه دانشگاه به یکی از ارکان حاکمیت تبدیل شود لازم بود دانشگاه مسئلهشناسی درباره جامعه داشته و کارآفرینی هم بکند و ما در این مرحله به صورت افتان و خیزان هستیم.
این مدرس دانشگاه گفت: امروز مرحله جامعه اسلامی پیش روی ماست که باید دانشگاه دانش را اسلامی و مردمی کند و جریان علمی مورد نیاز مردم را راه اندازی کند. از سوی دیگر دانشگاه باید از هنر و رسانه برای رساندن علم بر سر سفره مردم استفاده کند. در مرحله دیگر باید گفت اگر قرار است یک دانشگاه تمدن ساز باشد باید مجموعه ای از اندیشکده ها و ساختارهای مسنجم داشته باشد تا بتواند صدور انقلاب علمی و تربیت نیرو داشته باشد.
حبیب الله بابایی دیگر سخنران این پنل بود. او با اشاره به تعاریف متعدد از تمدن افزود: تعبیری را برخی از اندیشمندان دارند در مورد اینکه اساساً مانایی تمدنها به مانایی مفاهیم آن تمدن است. هر تمدنی، مفاهیم مربوط به خود را دارد و با همان مفاهیم، هم هویت پیدا کرده و هم تمایز آن با تمدنهای دیگر روشن میشود. گاهی اوقات هم اگر تمدنی بخواهد خودش را بر تمدنهای دیگر قالب یا احیاناً تحمیل کند یکی از راههای مهم و اثرگذار تحمیل معانی خود بر منظومه معنایی دیگران است. مسئله معنا را میتوانیم در تاریخ تمدن اسلامی از همان زمانه صدر اسلام و دوران نزول قرآن در نظر بگیریم و اساساً نزول وحی را باید تنزیل معانی وحیانی بدانیم. اسلام در بستری که فرهنگ و معانی عرب جاهلی وجود داشت عملاً با وارد کردن برخی از معناها و مفاهیم جدید تغییر و دگرگونی در فرهنگ، هویت، فلسفه، ذهنیت و فضای زندگی عرب جاهلی را به وجود آورد.
او افزود: به نظرم این بحثی مهم است که اسلام چگونه از طریق معنا باعث ایجاد تحول شد و معانی خود را جایگزین معانی دیگر کرد. استاد پارسانیا در کتاب «جهانهای اجتماعی» بحثی دارند و میفرمایند جهان اسلام با مجموعهای از معانی شکل میگیرد که از آسمان، وحی الهی بر سینه سترگ نبی خاتم(ص) نازل شد و از آنجا در بستر تاریخ جریان یافت. مفاهیمی مثل الله، توحید، تقوا، وحی، عقل، علم، حقیقت، عدالت، قسط، ایمان، کفر و نفاق از مفاهیم محوری این نظام معنایی هستند که بر سینه پیامبر(ص) نازل شد. این معانی که یک مجموعه منجسم را تشکیل میدهند با برخی از مفاهیم جامعه جاهلی در یک ستیز آشکار و رو در رو قرار میگیرند و جز به حذف آنها راضی نمیشوند و به بازسازی برخی دیگر مفاهیم همانند شرک، ظلم، ربا، قبیله، عشیره، شهوت و غضب و مفاهیمی از این دست میپردازند.
این مدرس دانشگاه گفت: اگر بخواهیم تمدنی را ویران کنیم باید به ویرانی معانی پایه آن و اگر بخواهیم تمدنی را احیا کنیم باید به احیای معانی پایه آن پرداخته و اگر بخواهیم تمدنی را به استعمار یا استقلال برسانیم باید به استعمار یا استقلال معانی آن تمدن فکر کنیم. این نقطه طلایی است که معنا و تمدن را گره میزند. سؤال بنده این است که اساساً سهم دانشگاه در انشاء، ابطال، اصلاح و امضای معانی چیست؟ به نظرم اگر دانشگاه یا حوزه علمیه نتوانند به موقع به انشا، ابطال، امضا و اصلاح معانی بپردازد حضوری ناکارآمد و غیر مفید خواهد داشت. اگر من نتوانم به موقع ایجاد معنا کنم مغلوب معانی هژمون میشوم و در نتیجه کارکردی لازم در عقلانیت تمدنی نخواهم داشت و نقش تسهیلگر در استعمارپذیری خواهم داشت.
به گفته بابایی، وضعیت جهان اسلام از دو سده قبل تاکنون به گونهای بوده که خودش معانی پایهای خودش را تعریف نمیکند. یکی از تحولات بسیار اساسی در انقلاب اسلامی، نه فقط در سطح امامین انقلاب یا قانونگذاران، بلکه در سطوح نخبگانی و فکری ما در برخی از دانشگاهها و مراکز حوزوی این بوده که انقلاب در ناحیه معانی بوده است چون نوعی از رویکردهای انتقادی آکادمیک نسبت به غرب صورت گرفت و نتیجه آن نسلی از جوانان انقلابی در دانشگاهها است که هم دانشگاه را خوب میشناسند و هم مطالعات دینی داشتهاند بنابراین با روششناسیهای رایج به نقد غرب میپردازند.
او با بیان اینکه ما دو دوره ترجمه در تاریخ تمدن اسلامی داریم که یکی قرون دوم و سوم هجری است که ترجمهها از منابع یونانی و ... به زبان عربی اتفاق میافتد بیان کرد: مبدأ ترجمهها، چند تمدن به صورت همزمان است و ترجمهها نقد هم میشود و افزودههایی پیدا میکنند و متن ترجمه شده تبدیل به علم جدید میشود لذا فلسفه الحادی یونانی تبدیل به فلسفه اسلامی میشود اما کاری که در دوره جدید و از زمان ورود مدرنیته به جهان اسلام شروع میشود عمدتا به جای خلق معنا، نقل معنا بوده است. حدود یک سده است که دانشگاههای ما به نقل معنا میپردازند و ما تولیدی نداریم لذا نمیتوانیم تأسیس علم کنیم.
او با اشاره به اینکه مسئله تک صدایی در دانشگاه، زمینه را برای تکرویها و مرکزگرایی و فرهنگ هژمون هموار میکند و ما در گفتمانی زیست میکنیم که فاقد عدالت در تریبون دادن به صداهای مختلف معرفتی و دانشی است افزود: این در حالی است که اگر بیان به رغم صورت چندگانهاش تنها یک آبشخور اصلی داشته باشد راه برای سلطه معنایی هموار خواهد شد. گفتوگو در فرآیند چند صدایی شدن صورت میگیرد و تنها در این وضعیت است است که امکان گفتوگو و تعامل فراهم میشود. زبان انگلیسی به عنوان زبان رسمی و بینالمللی معرفی میشود بنابراین عدهای برای فرآیند انتقال معنا باید وارد مقوله ترجمه شوند و بعضا معناها به صورت ناقص به زبان دیگر منتقل میشود. هدف از این سیاست تکزبانی ایجاد نوعی نظم و یکپارچگی است. این شرایط وحدت اجباری و گفتوگو به زبان علمی واحد برای دانشجویان مهاجر نیز وجود دارد و در نتیجه از لحاظ هویت تبدیل به متنی میشوند که باید ترجمه شود در غیر اینصورت هویت آنها در این ساختار تکزبانه معنا پیدا نمیکند. هدف از این سیاستهای تبلیغی این است که گفته شود شرایطی برابر همه دانشجویان در راستای موفقیت آنها وجود دارد اما آنچه در واقعیت اتفاق میافتد با شعار تنوعگرایی در تضاد است و در چهارچوب معرفتگرایی اروپا محور است. به عبارت دیگر دانشهای غیر اروپایی را نادیده گرفته یا در حاشیه قرار میدهد.
به گفته او، این تکصدایی فرهنگی در محیط دانشگاهی در قرن بیستم وجود دارد و دانشجویانی که در غرب تحصیل کردهاند به تریبونی برای تبلیغ اندیشههای غربی تبدیل میشوند و این با جهانبینی بومی در تضاد است و حذف دانش بومی از سرفصلهای درسی و وارد کردن جهانبینیهای غربی، از جمله این اهداف است که باعث غربی شدن دانشگاهها در سراسر جهان میشود و این دانشگاهها محل شکلگیری نوعی خشونت معرفتی است که آسیبهای زیادی را به دانشهای بومی وارد میکند. این خشونت معرفتی باعث میشود شنیدن صدای کسانی که مشغول تولید دانش بومی هستند سخت شود لذا نیاز به یک شورش معرفتی داریم تا تک صدایی را به چالش بکشیم و به سمت دانشگاه تمدنساز حرکت کنیم.
بابایی با اشاره به اینکه ظاهرا ساختارهای ما هنوز مکانیزم لازم برای رسیدن به یک الگوی معنایی مشخص ندارند که یا ناشی از نداشتن وقت یا ندانستن راه آن است بنابراین برونداد آنها در این ناحیه بسیار نحیف و ضعیف است عنوان کرد: تصورم این است که اگر بخواهیم این الگوهای معنایی را در حوزههای مختلف فعال کنیم باید از پائین به بالا نگاه کرده و از ساحتهای دانشگاهی شروع کنیم تا به سمت شورای عالی انقلاب فرهنگی برویم و از قوانین سندی بنویسیم که ما را برای این کار اقناع کند.
او در پایان بیان کرد: اساساً معناهای سرریز شده به جامعه ما در یک فرآیند منظم اتفاق نمیافتد لذا به فرآیند نامنظمی از خلق معانی یا به تعبیری عملیاتهای پارتیزانی نیاز داریم تا بتوانیم در جاهای مختلف به خلق معانی فکر کنیم. البته این سخن بدین معنا نیست که اگر خلق معنا کردیم تمدن به صورت اتوماتیک ساخته میشود بلکه لازم است مسئله نقد و گفتوگو در ایران امروز و جهان اسلام را بدین منظور بسیار جدی بگیریم.
ندا ملکی در ادامه این نشست با بیان اینکه تمدن اسلامی آخرین حلقه تمدن الهی است افزود: با توجه به اهمیت مراکز علمی درتاریخ تمدن اسلامی با استفاده از روش تحلیلی و توصیفی به توضیح نقش مراکز علمی در این تاریخ با مطالعه موردی مسجد پرداختیم. مثلث زندگی بشر را دین، تمدن و فرهنگ میسازد و نخستین مراکز علمی و تربیتی مسجد و نخستین متن قرآن بوده است. بیت الحکمه و دارالعلمه کتابخانههایی بودند که وظیفه اصلی اشان ترجمه متون مختلف بوده است. از سوی دیگر رصد خانهها و بیمارستانها نیز محلی برای آموزش بوده است.
او افزود: معارف دینی اسلام سرشار از تشویف و تاکیدهای علمی است و به همین دلیل رشد مراکز علمی در تاریخ تمدن اسلامی بالا بوده و ویل دورانت میگوید که چگونه پیامبر مردم را به علم آموزی تشویق میکرده است و مرکب عالمان از خون شهیدان بالاتر است.
او با بیان اینکه اولین مدارس و مکاتب علمی را در صدر اسلام در شهر مدینه میبینیم بیان کرد: صحابههای صاحب سواد حلقههای علمی را تشکیل میدادند و نمایندگانی را به بخشهای مختلف میفرستادند حتی حضرت هدیه آزادی اسرا را آموزش خواندن به ده نفر قرار داده بود. از سوی دیگر مسلمان شدن از طریق علم رخ میداد و هر مسلمان باید تعدادی از آیات را میخواند و عمل میکرد. امتی که به مدرسه میرود عبارتی بوده که غربیها برای مسلمانان استفاده میکردند. در گذشته مساجد به عنوان مراکز آموزشی استفاده میشدند و بعدها هم که مدارسی تاسیس میشد در کنار مساجد قرار میگرفت. پس مساجد یکی از عناصر مهم آموزشی هم بودند و کارکرد آموزشی در تاریخ داشتند. در مسجد پیامبر هم بیان میشد که دو حلقه تشکیل میشده که یکی حلقه عبادت بوده و دیگر حلقه علمی که پیامبر در حلقه علمی مینشستند.
ملکی با بیان اینکه اسلام از میان ادیان دیگر از پویایی خاصی برخوردار بوده و به همین دلیل از چین تا اندولس گسترده میشود یادآور شد: پیامبر اسلام در کمتر سه دهه موفق به دولت سازی و ملتسازی میشود. یکی از شواهد تاریخی مربوط به آن دوران نشان میدهد که در دوران معاصر نیز توجه به مراکزی چون مساجد برای ایفای نقش آموزشی اشان میشود استفاده کرد و باید ما شیوههای ارتباط را با نسل های جدید اصلاح کنیم تا بتوانیم آنها را به عنوان مخاطبان مساجد فعال کنیم.
او با اشاره به نقش بیت الحکمه در تاریخ تمدن اسلامی گفت: انتخاب زبدهترین مترجمان و عالمان در این مرکز، ترجمه متون و ... از اقدامات دیگر در این مرکز بود. این مؤسسه در ابتدا مرکز تحقیق و ترجمه در فلسفه، طب و .. بوده و از سوی دیگر رصد خانهای هم داشته که تعداد قابل توجهی از علمای بزرگ در آن کار میکردند و تالیفاتی را هم داشتند.
ملکی در نهایت به کارکرد آموزشی بیمارستان ها در تاریخ تمدن اسلامی اشاره کرد و گفت: در قرون چهارم تا هشتم هجری در بیمارستانهایی چون بیمارستان بغداد و ... پزشکان زن و مرد با تخصصهای مختلف در آن حضور داشتند و بدون توجه به دین و مذهب بیماران را درمان میکردند. در تمدن اسلامی به تبعیت از فرمان پیامبر در غزوات بدون توجه به جنسیت افراد از زنان و مردان با هم برای درمان مردم استفاده میشد.
عباسعلی رهبر در ادامه این نشست طی سخنانی با بیان اینکه آنچه در ادبیات غرب میبینیم استفاده از ظرفیتهای رشته های دیگر برای رسیدن به دانشگاه تمدنساز است بیان کرد: موضوعات مختلفی از نگاه شناختی برای رسیدن به دانشگاه تمدنساز مطرح است از جمله بحث زبان. از سوی دیگر در بحث هویت ما بین مفهوم بودن و شدن تفاوت قایل هستیم برای اثرگذاری بیشتر ما نیازمند شدنها در جامعه هستیم نه بودنها و ما امروز با تک ستارهها در حوزه شدنها رو به رو هستیم. برای این کار نیازمند همکاری دانشگاه و حوزه برای شدنهای بیشتر هستیم. باید حوزه و دانشگاه به رسمیت شناخته شوند و از این طریق آنها در فضاها اجرایی وارد شوند. ما باید یک فرایندی را در نظام اخلاقی آموزش ایجاد کنیم تا بتوانیم در نهایت به شعار دانشگاه تمدن ساز برسیم. شرط اصلی آن هم به رسمیت شناختن دانشگاه و حوزه است.
او با اشاره به اهمیت مقوله امنیت و اقتصاد در انسجام اجتماعی بیان کرد: فرهنگ میتواند معانی در امنیت و اقتصاد را به هم ارتباط دهد و خلاصه ای از آن را در راستای زندگی واقعی ترسیم کند. این زندگی واقعی همان بهزیستن است که در سایه آموزش خودش را نشان میدهد و از این منظر به دانشگاه متصل میشود.
او با اشاره به دانشگاه همآفرینی ارزش گفت: این دانشگاه مانند یک بنگاه اقتصادی همه ذی نفعان را در نظر میگیرد و تمام محورهای مبتنی بر آموزش، پژوهش، کارآفرینی و ... را در نظر میگیرد. بحث قدرت نرم به عنوان یک عامل ادراکی میتواند به ما در این بحث کمک کند. دانشگاه و نگاه علمی برای اقتدار سیاسی ارزش میآفریند و سیستم از این طریق میتواند به اقتدار برسد.
رهبر با بیان اینکه ما سه دانشگاه دانشساز، دانشگاه اثرگذار و دانشگاه سیاستگذار داریم عنوان کرد: نظام معنایی در تمامی این دانشگاه ها باید به رسمیت شناخته شود تا دانش تبدیل به اثر و در نهایت تبدیل به سیاست شود. یکی از موضوعات مهم دیگر بحث اعتماد به نفس است و جامعه علمی ما باید اعتماد به نفس برای ارزش آفرینی داشته باشد. حس رقابت پذیری در دانشگاه نیز میتواند با از بین بردن مرزها از بین رود.
به گفته این محقق، موانع ادراکی نیز در رسیدن به دانشگاه تمدنساز شامل مواردی چون فرمالیسم است. امروز برخی از اساتید ما بعد از استاد تمامی بیکار میشوند در حالیکه باید خلاف آن باشد. کرسیهای ترویجی ما را امروز ببینید که چه تعداد استاد تمام در آن شرکت میکند. در موانع دیگر میتوان به خطاها و هالههای شناختی اشاره کرد. مهمترین مغالطاتی که ایجاد میشود تا افراد نتوانند نظراتشان بیان کنند شامل اتوریته قدرت است بدین معنی که گاهی از اساتید ما مثلا نمیتوانند در مقابل حرف یک متفکر خارجی چیزی بگویند چون فکر میکنند او دارای اتوریته قدرت است. سیاستزدگی دانشگاه نیز یکی دیگر از مشکلات ماست و ترویج فرهنگ رانت خوری، افزایش کمیگرایی در ارتقای اساتید و ... از دیگر مسایل ماست. شورای عالی انقلاب فرهنگی باید مانع این فرمالیسم و ارتقای کمی گرایانه شود. ما باید دانشگاه را به عرصه بهروزی اجتماعی تبدیل کنیم و با آزادی بیان، ثبات سیاسی، حاکمیت قانون و جلوگیری از فساد نقش آفرین باشد.
رهبر در پایان گفت: ما باید نظام دانشگاهی را از شنیدن صرف در بیاوریم و حرف های دیگران را هم بشنویم و به اصل گفت و گو رسمیت بدهیم.
بشیر پرویزی هم در ادامه با بیان اینکه مراکز مختلفی میتوانند مرکز تولید علم باشند اما همیشه نقطه ثقل روی دانشگاه است گفت: از سوی دیگر ما نیازمند نیروی متخصص و با انگیزه در تولید علم و کاربردی کردن آن هستیم که اساسا این نوع نیروها بیشتر در دانشگاه ها پرورش مییابند. دانشگاه نهادی است که وقتی حرکت میکند میتواند تاثیر برجسته بر سایر نهادهای دیگر بگذارد.
محمد حسین بادامچی در ادامه این نشست با اشاره به سابقه پژوهشی خود گفت: من روی دو دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در ایران مطالعه کردم و به بحث تکنولوژی و فناوری در آن پرداختم. تصور ما از دوره پهلوی این است که دوگانه ای از غرب در برابر اسلام میسازیم و اگر این تصویر تاریخ نگارانه شکسته شود میتوانیم وجوه مشترکی با جهان بیایم.
او با اشاره به مناقشه فرهنگ و تمدن در آلمان و ارتباط آن با تکنولوژی گفت: مفهوم تمدن به معنایی که ما به کار میبریم برگرفته از فرهنگ آلمانی است و این مفهوم بعد از ۱۱ سپتامبر خیلی مهم شد و در مقابل تمدن به معنای فرانسوی و انگلیسی آن است. آلمانی ها با طرح مفهوم فرهنگ آن را با تمدن پیوند میسازند و به نوعی نقد غرب و غرب ستیزی در این انگاره دارند.
او با بیان اینکه جریان روشنفکری در ایران اروپا مدار نیست و ما با صورت بندی جدیدی مواجهه میشویم که تمدن مطلقا غربی نیست و به مفهوم آلمانی است و در مقابل توسعه قرار میگیرد افزود: دوگانه های تمدن شرقی در مقابل غربی، تمدن معنوی در مقابل تمدن مادی و ... در نتیجه این تفکر ساخته میشود و باز از این منظر تاریخ فلسفه شرقی یا ایرانی یا اسلامی در برابر تاریخ فلسفه هگلی قرار میگیرد. یکی از مدل های معروف این کار تاریخ ایران شهری است که تدوین شده است.
بادامچی گفت: با این نگاه باید بگوییم تمدن غیر غربی در مقابل تمدن غربی اساسا دستاورد انقلاب اسلامی نیست و از دو دهه قبل از انقلاب هم وجود داشته است بنابراین این گفتمان ضد غربی از ابتدا حاکم بوده جز دوره پهلوی از دهه ۲۰ تا ۵۰ که گفتمان توسعه حاکم میشود. بعد از انقلاب هم در دهه ۶۰ نزاعی بین تمدن گرایان و توسعه گرایان هست و باز دوباره این نگاه ضد غربی حاکم میشود. پس مدرنیته ایران تنها از دهه ۲۰ تا ۵۰ مدرنیته آمریکایی میشود و پس از آن یک مدرنیته آلمانی است. این تصویر کلانی که به دست دادم از منابع تاریخی در این زمینه گرفته شده مانند آثار افشین متین، علی میرسپاسی و غیره.
او در ادامه با بیان اینکه سنت گرایی مسئله اش نفی تکنولوژی نیست بلکه نفی غربگرایی است گفت: این فرمول آلمانی تمدن و حزب نازی است که به نوعی رمانتیسم فولادی است. در زمانی که این بحث در ۱۹۱۵ تا ۱۹۲۳ در آلمان مطرح میشود حلقه برلین به رهبری تقیزاده شکل میگیرد که گفتمانی شرق گرایانه دارد. آلمان آن دوره ویژگی هایی دارد که برای روشنفکران ما جذاب است و عناصر مشترک ما با آلمان باعث میشود که روشنفکران ما از آن الگو بگیرند و درباره تکنولوژی هم بر نفی غربگرایی تاکید میکنند. همین الگو بعد از انقلاب هم ادامه مییابد با این شکل که ما بحث نرم افزاری و هویت برای خودمان است و بحث سخت افزاری و فناوری را از دیگران میگیریم.
این مدرس دانشگاه ادامه داد: در دهه ۵۰ کارهایی صورت میگیرد و میر سپاسی نشان میدهد که شرایط ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ شبیه آلمان دهه ۲۰ و ۳۰ است یعنی محوریت اصلی نقد غرب و تکنولوژی است. میرسپاسی البته این بحث را به تازگی تکمیل کرده است. از سوی دیگر رژیم پهلوی نیز تحت تاثیر این گفتمان قرار میگیرد و همچنین جریان اسلام گرایی هم از آن اثر میگیرد. به طور مثال به همین دلیل در دهه ۵۰ مفهوم سلطنتی به شاهنشاهی تغییر مییابد و ما تاثیر این تغییر گفتمانی را در این مفاهیم میبینیم و حتی بعد از آن میتوانیم این تغییر گفتمانی را در سخنرانی شاه که اساسا بر نقد غرب زدگی تاکید دارد مشاهده کنیم.
به گفته بادامچی، سید حسین نصر، احسان نراقی، هانری کربن و فردید افرادی هستند که گفتمان معنوی شاه را در این دوره صورتبندی میکنند. مضامین اصلی ماهنامه بنیاد پهلوی نیز بر همین مفاهیم دایر میشود. بنابراین این گونه مشخص میشود که چرا سید حسین نصر رئیس دانشگاه آریا مهر میشود.
او با اشاره به تاریخچه تاسیس دانشگاه صنعتی شریف توضیح داد: در چرخش دهه ۴۰ و ۵۰ دوباره سیستم رژیم شاه از مفهوم آمریکایی به سوی مفهوم تمدن ایرانی بر میگردد و ما این چرخش را در تاسیس دانشگاه صنعتی شریف میبینیم. سید حسین نصر میگوید بچه های شریف افرادی سنتی و مذهبی هستند و جز باهوشترین افراد بودند. این افراد با تعارض بین سنت و فناوری مواجهه بودند و به همین دلیل یا رادیکال میشوند یا بنیادگرا. سید حسین نصر از همین منظر میخواهد با فرمول آلمانی بازگشت به تمدن این تعارض را حل کند. البته در نهایت این طرح به نتیجه نرسید گرچه بعد از انقلاب هم ادامه یافت.
محسن سلگی نیز در بخش های دیگری از این نشست گفت: درباره رسیدن به تمدن نوین اسلامی و دانشگاه تمدن ساز میتواندپیامدهایی مانند یکدست سازی و نفی تمایز، غلتیدن در نظریه های داروینی مثل نظریه های نوسازی و بازسازی، دانشگاه به مثابه یک زیستگاه، عدم گفت و گو با علوم دیگر و ... مطرح میشود.
او افزود: ما در پژوهشمان با اتکا به فلسفه صدرایی تلاش کردیم به این نگرانی ها پاسخ دهیم و میشود یک نگاه هستی شناختی را مطرح کرد که در آن این خطرات یا وجود ندارد یا کمرنگ است. فلسفه صدرایی میتواند تمایز در عین تشابه را شرح دهد.
سلگی با بیان اینکه صدرا به اتحاد عالم و معلوم اعتقاد است و این متفاوت با رویکرد دکارتی است یادآور شد: سازگاری عقل و واقعیت را میتوان از این اتحاد اتخاذ کرد. صدرا به تجرد علم هم قایل است و میگوید علم شان مستقلی دارد و بر همین اساس میتوان ایده دانشگاه را به عنوان مبدا سیاستگذاری فهمید. این دانشگاه جامعه گرا، مستقل، مساله محور و ... است و بنابراین این دانشگاه را میتوان بر اساس فلسفه صدرا شرح داد. البته سخت است که افراد را بر اساس فلسفه صدرا قانع کنیم که باید به تمایز اعتقاد داشته باشند.
هدایت کارگر در بخش های پایانی این نشست با موضوع آینده پژوهی دانشگاه تمدن ساز اسلامی با تمرکز بر فناری همگرای ارزش و رضا مهدی با موضوع همزمانی سازندگی و شکوفایی دانشگاه و تمدن سخنرانی کردند.