EN fa

نخستین نشست از سلسله نشست‌های ماهانه لذت فلسفه برگزار شد

 | تاریخ ارسال: 1401/3/25 | 
به گزارش روابط عمومی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، نخستین نشست از سلسله نشست‌های ماهانه لذت فلسفه با سخنرانی سید‌حمید طالب‌زاده، استاد دانشگاه تهران با عنوان «جهان فلسفه غرب و جهان فلسفه اسلامی» عصر روز گذشته در تالار فارابی مؤسسه  برگزار شد. 
طالب‌زاده در ابتدای این نشست با طرح این سؤال که  علم در دوره مدرن به چه اطلاق می‌شود؟ گفت: امروزه در جهان مدرن که حیات اجتماعی و فردی ما در آن رقم می‌خورد علم چیست. تا تلقی درستی از علم در دوران مدرن نداشته باشیم مسئله به صورت نامفهوم باقی می‌ماند. وقتی به کتاب‌ها رجوع می‌کنیم یا به عالمی که در فلسفه اسلامی غور کرده و کتاب ابن سینا را باز می‌کند توجه کنیم، می‌بینید که علم درباره عوارض ذاتی موضوعات بحث می‌کند پس ما هم این را می‌پذیریم و فکر می‌کنیم که علم همین است.
او با بیان اینکه علم در ساحت علیت و علل شکل می‌گیرد افزود: در این معنای متداول علم، موضوع آن یک فاکت، امر واقعی، بی واسطه و مستقل از ماست. اگر توجه کنیم و بگوییم این معنای از علم به طور کلی منسوخ است وقتی که در دوره مدرن از علم سخن می‌گوییم ابدا درباره فکتی که خارج از ذهن است نمی‌توان صحبت کرد.  علم درباره موضوعی حرف می‌زند این موضوع چیست؟ ما نمی‌توانیم درباره علم مدرن و موضوعی به نتیجه ای برسیم بدون اینکه مفهوم تئوری را درک کرده باشیم.
این استاد فلسفه با اشاره به اینکه علم مدرن را باید ذیل نظریه فهمید یادآور شد: به عبارت دیگر موضوع در علم جدید یک امر بی واسطه نیست و امر با واسطه یافته است و از فکت به ایده تبدیل شده است. البته ایده هم در تئوری شکل می‌گیرد.

 

 
او درباره تعریف تئوری توضیح داد: تئوری عبارت از صناعت یا کنش است یعنی مفاهیمی برساخته می‌شوند و این مفاهیم درباره عالم خارج توضیح می‌دهند و آن را تبیین می‌کنند.  به عبارت دیگر وقتی موضوعی می‌خواهد شکل بگیرد در داخل تئوری صورت می‌گیرد. امروز در علم فیزیک درباره جسم به عنوان یک فکت صحبت نمی‌شود بلکه امروزه وقتی از فیزیک مدرن حرف زده می‌شود از ماده به عنوان یک ایده سخن می‌گوید به عبارت دیگر موضوع به وساطت آگاهی موضوع می‌شود نه اینکه موضوع مستقل است. این دوره‌اش تمام شده است. بنابراین ما تا وقتی تئوری را متوجه نشویم نمی‌توانیم با علم مدرن وو علوم انسانی ارتباط داشته باشیم.
طالب‌زاده گفت: ما نمی‌توانیم علم طبیعی جدید را متوجه شویم بدون اینکه نیوتن را بدانیم. در تلاش نیوتن از اثر ذاتی جسم به ما هو جسم بحث نمی‌شود و دنیایی پر از ایده به روی شما آشکار می‌شود. در علوم انسانی هم وضع همین است و ذیل تئوری و نظریه قابل فهم است. وقتی درباره علم روان شناسی بحث می‌کنیم این سؤال طرح می‌شود که روان شناسی چیست؟ علم روان شناسی بر حسب نظریه‌ای که مطرح می‌شود موضوعش در آن شکل می‌گیرد یعنی موضوع بر حسب نظریه موضوع می‌شود.
او تاکید کرد: با نظریه موضوع معین می‌شود. ما امروز روان شناسی را در نظریه‌ها می‌فهمیم به طور مثال روان شناسی فروید با واتسن متفاوت است و مفاهیمش اساسا با هم فرق می‌کند. همین طور اگر در جامعه شناسی بخواهیم مفهوم جامعه را بررسی می‌کنیم می‌بینیم که هر دانشمندی یک نظریه دارد؛ به طور مثال درباره جامعه با دورکیم یک نظریه جدید مطرح می‌شود. گیدنز معنای تازه ای از جامعه شناسی مطرح می‌کند ما انجا با ساخت یابی و ساخت پیدا کردن مواجهه می‌شویم. هابرماس جامعه را با کنش ارتباطی می‌فهمد. بدون نزاع طبقات نمی‌توان جامعه را از نگاه مارکس شناخت پس در علوم جدید با آگاهی دست اندرکار سر و کار داریم. نه آگاهی منفعل بلکه آگاهی دست اندرکار!
طالب‌زاده با بیان اینکه این آگاهی است که دست اندرکار وضع است توضیح داد: قدما می‌گفتند موضوع علم یعنی امر وضع شده. در علم مدرن وقتی می‌گویند موضوع فقط وضع شده نیست در نسبت با وضع کننده است. موضوع همیشه در آگاهی است. پس دیگر نمی‌توانیم از موضوع مجرد و مستقل از آگاهی حرف بزنیم. پس در علم جدید آگاهی دست اندرکار که با کنش همراه است وجود دارد. حالا این سؤال مطرح می‌شود که چگونه این علم مدرن و عالمانش به وجود آمدند؟
این استاد فلسفه در پاسخ به این سؤال گفت: تکلیف در این متافیزیک مشخص شده و بنیان متافیزیک دوره جدید علم مدرن را ایجاد کرده است. در دوره مدرن و با دکارت اندیشیدن یعنی کنش و کار! اندیشیدن عبارت است از کنش برساختن مفاهیم که آن مفاهیم مبین جهان هستند. وقتی دکارت می‌گوید من می‌اندیشم پس هستم دارد از نحو تازه‌ای از اندیشیدن رونمایی می‌کند.

 

 
او با بیان اینکه فلسفه اسلامی به اندیشیدنی توجه دارد که تئوری نیست اضافه کرد: وقتی افلاطون از ایده حرف می‌زند یعنی ذات مشهود که به چشم عقل دیده می‌شود. اندیشیدن یعنی مشاهده. در نزد یونانیان حیات واقعی انسان حیات نظری است و مساله تئوری را فیثاغورس به کار برد. دیوژن از قول فیثاغورس نقل می‌کند که زندگی انسان مانند جشنی است که افراد مختلف در آن شرکت می‌کنند برخی در این جشن برای مسابقه آمده‌اند و برخی هم برای معامله و مشاهده آمدند و فیلسوفان اینها هستند. وقتی ارسطو از فلسفه صحبت می‌کند مطلقه به نظر اراده دارد. چون فلسفه یعنی علم نظری.
طالب‌زاده در ادامه عباراتی را از افلوطین خواند و افزود: از نگاه او عمل به خاطر نظر صورت می‌گیرد و هدف مردان عمل نظر است. عمل کننده همیشه عمل را به خاطر نظر انجام می‌دهد. همین افلوطین وارد عالم مسیحیت می‌شود و در این مسیحیت تئوری به تامل ترجمه می‌شود. اندیشمندان مسیحی هم می‌گفتند کمال انسان نظر در ذات الهی است. این اندیشه وارد فلسفه ما شده است.
او با اشاره به یک عبارت از شفای ابن سینا ادامه داد: او می‌گوید فلسفه به نظری و عمل تقسیم می‌شود و هدف از علوم نظری این است که مال قوه نظر پدید بیاید و عقل بالفعل کارش رویت است. بنابراین در این نگاه خود امر عملی امر ثانی است. عمل اصالت ندارد بلکه نظر اصالت دارد.  این عبارت تکلیف فلسفه سنتی ما را مشخص می‌کند و بعد می‌بینیم که شیخ اشراق چه می‌کند. این فلسفه همه‌اش شهود و نظر است. اتحاد عاقل و معقول نظر است یعنی با اتحاد با این حقیقت عقلی شما از طریق نفس رویت می‌کنید. این تئوری است و تاکنون آمده است. خب وقتی بحث این است در این صورت نظر پیرو منظور است و در جستجوی آن است. هر اندازه نظر با منظور مطابقت داشته باشد نظر کامل‌تر می‌شود و در غیر این صورت شکست می‌خورد. پس در این نحوه از اندیشیدن مطابقت اصل و محور است و شما باید همواره نظر را با آن منطبق کنید. پس این اندیشیدن رئالیسم است. اما در اندیشه مدرن اینها نیست. شما با اندیشیدنی کار دارید که عمل است. فلسفه مدرن هم تجت تاثیر تفکری است که در آن شناخت و آگاهی تفسیر است نه حکایت.
طالب‌زاده گفت: کسانی که برای حل مساله به سوی فلسفه مضاف می‌روند و آن را واسطه برای علم انسانی می‌دانند باید به این پرسش پاسخ دهند که اگر فلسفه مضاف را مقید کنیم آیا از ضابطه اصلی خودش جدا می‌شود و غیر نظر می‌شود یا اگر صد بار مضافش کنید باز ضابطه اصلی در آن محفوظ است؟ در این نگاه فلسفه اقتصاد هم نظر است با فلسفه مضاف نمی‌شود از نظر خارج شد و شاید این درمان نباشد و احتمالا ما اشتباه دنبال امتداد هستیم.
او تاکید کرد: اگر می‌خواهیم جامعه جدیدی تاسیس کنیم باید بگوییم علم جدیدی می‌خواهیم تاسیس کنیم و می‌خواهیم علمی بر اساس تئوری تاسیس کنیم. اینها مسایل اساسی است.
بخش دوم این نشست به پرسش و پاسخ اساتید حاضر اختصاص داشت. حجت‌الاسلام و المسلمین رضا غلامی رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این بخش طی سخنانی به نکاتی در سخنرانی طالب‌زاده اشاره کرد و گفت: من متوجه نشدم از نظر شما چه رابطه‌ای بین علم و فلسفه جدید برقرار است و آیا این دو با هم یکی است؟ آیا بین علم مدرن و فلسفه جدید مرزی نیست؟
طالب‌زاده در این باره توضیح داد: من گفتم علم جدید را بدون درک تئوری نمی‌توان فهمید و تئوری هم یعنی آگاهی دست اندرکار. این آگاهی بر بنیاد یک اندیشه متافیزیکی استوار است و علم جدید بر اساس متافیزیک جدید بنا شده است. در این متافیزیک اندیشیدن یعنی کنش که در نهایت به علم جدید منتهی می‌شود حالا وقتی فلسفه‌ای اساسا نظر است علمش هم کشف و نظر می‌شود.
رضا غلامی در ادامه پرسید: در پایان سخنانتان به سراغ دانش تفسیری و روش شناسی رفتید در این جا تجربه کجاست؟ که طالب زاده در پاسخ عنوان کرد: من گفتم اندیشه جدید تفسیر است و تجربه با آن تفسیر عجین است. تجربه کارش اصلاح تفسیر است.
دکتر غلامی افزود: یعنی  شما می‌خواهید اثبات گرایی را با هرمنوتیک عجین کنید؟ که طالب زاده جواب داد: اثبات گرایی نحوه ای از تفسیر است و اگر کسی فکر کند اثبات گرایی، حس گرایی است غلط است. وی در ادامه این سؤال را از طالب‌زاده پرسید که شما از متافیزیک جدید صحبت کردید و فلسفه جدید را معادل آن می‌دانید. این با نظریه جدید چگونه قابل بحث است؟
طالب زاده در این باره گفت: متافیزیک جدید نظریه نیست، بلکه مبنای نظریه است. من از علم به مثابه تئوری تعبیر کردم و گفتم ما علم مدرن را بدون تئوری نمی‌توانیم درک کنیم تئوری هم یک ربط کاملا عجین شده آگاهی با خارج است.
او درباره اینکه آیا مبنایی گرایی تئوری برای علوم انسانی جدید قابل قبول است توضیح داد: وقتی اندیشه جدید خودش را در کنش متجلی کرد امکان علم جدید پدید آمد، یعنی با دکارت و کانت و ... علم مدرن جان گرفت نه اینکه آنها علم مدرن را تاسیس کردند بلکه فقط اینها به علم مدرن جان دادند.
رضا غلامی در این بخش به این نکته اشاره کرد  که شما از رویت صحبت کردید. ما در فلسفه سنتی مرزی بین عرفان و فلسفه داریم. فلسفه سر و کارش با برهان است وقتی بحث رویت به میان می‌آید تقابل بین برهان و رویت به وجود نمی‌آید؟
طالب‌زاده در این باره توضیح داد: اینجا برهان اصل است که بر علیت استوار است. برهان و علیت مبنایی است برای اینکه اندیشه به شهود عقلی برسد. عرفان نظری بر اساس همین شهود شکل گرفت. وقتی مقدمه قیصری را می‌خوانیم می‌گوید ما از عرفان نظری صحبت می‌کنیم که به ما اتهام تخیلات نزنند. قیصری می‌گوید ما اهل برهانیم نه تخیل! یعنی ابن سینا سبب شد عرفان نظری شکل بگیرد. این شهود عقلی اصل در تئوری است و کمک به علم و عرفان کرد.
حجت‌الاسلام  و المسلمین غلامی در ادامه گفت: از فرمایشات شما می‌شود این نتیجه را گرفت که جهان فلسفه اسلامی به جزئیات و عمل ورود نمی‌یابد! اگر عمل است چیست؟ حکمت عملی است؟ تلقی من این بود که ما اگر دنبال امتدادیم باید آن را در فلسفه جدید که کارش کنش است دنبال کنیم یا نیازمند عقلانیت تازه ای هستیم که اسمش فلسفه نیست و این عقلانیت بتواند نیازهای تئوری و عملی ما را برآورده کند.  من فکر می‌کنم این برای فلسفه اسلامی اساسا بحث نیست چون مساله اش نیست.
طالب‌زاده هم در پاسخ عنوان کرد: نه عمل هست! ولی عمل و فعلش با این عمل معمول متفاوت است. موضوع ملاصدرا تاسیس جامعه شناسی نیست بلکه می‌خواسته با این نظر انسان به کمال برسد. علم مدرن اما کمال انسانی مد نظرش نیست.

 

 
او در ادامه با اشاره به نسبت علم با دیدگاه ملاصدرا گفت: این اندیشمندان اگر به آنها تصرف بگویید اوقاتشان تلخ می‌شود و علم یعنی در حقیقت و واقعیت فانی شوید. در علم مدرن گویی شما در یک امر بالفعل ایستادی و جهان را از نو می‌سازی!  جهان امروز چنان در تکنیک غرق شده که بدون آن نمی‌شود جهان را در نظر گرفت. در این جهان نمی‌توانیم بگوییم بی خود فکر کرده و اساسا کاری به این جهان نداشته باشیم اما ما می‌بینیم که تکنیک ما را برده است. ما نمی‌توانیم این تفکر را با برچسب شکاکیت گرایی و نسبت گرایی طرد کنیم بنابراین باید مسایل را از نو طرح کنیم.
رضا ماحوزی نیز در ادامه نشست به نکاتی درباره سخنان طالب زاده اشاره کرد و گفت: اگر به طور مثال تاریخ ۳۰۰ ساله غرب را تا نیمه دوم قرن ۲۰ در نظر بگیرید فرایند برآمدن علم جدید اعم از تجربی و انسانی از دل ایده باوری است اما تحولات سه دهه اخیر نشان داده علم با نقد رئالیزم ذهنی آن را از وابستگی ایده باوری فلسفی و ذهنی آزاد کرده است یعنی ما ساختی از علم را داشته باشیم که دیگر آن قدر مبتنی بر ایده بشری نباشد و روی پای خودش بایستد، یعنی تجربه برسازنده خودش باشد نه تحت تاثیر یک متافیزیک خاص.
او افزود: بحث دیگر این است که من چهارچوب مورد نظر شما را  از دکارت عقب‌تر می‌برم. مثلا افلاطون چطور طبیعیات را وقتی تحلیل می‌کرد درباره علم تجربی صبحت می‌کرد؟ آیا ما علم تجربی بدون ایده داشتیم؟ آنجا مقولات ثانی برای ورود به فهم ما چگونه است؟ آیا می‌توانستیم بدون ایده‌ها سراغ طبعیت برویم؟ من فکر می‌کنم وجه مشترک  سنت قدیم و جدید این است که به ایده برای شرح جهان نیاز داریم اما ایده جهان سنت مبتنی بر مای انسان نیستند اما در دوران جدید ما سازنده ایده‌ها هستیم.
طالب‌زاده نیز در پاسخ به سخنان ماحوزی گفت: آیا ساخت تجربه ای که شکل گرفته هرگز به منزله نظر چنانکه قدما مد نظرشان بوده هست؟ خیر! پس این بسط اندیشه مدرن است نه بازگشت آن! حتی می‌توان گفت اندیشه مدرن دائما خودش را اصلاح می‌کند و همیشه آماده بحران است و خودش را اصلاح می‌کند اما هرگز به تئوری بر نمی‌گردد! فلسفه دائما در حال فراروی است که بازگشت به گذشته و تجربیات گذشته در آن جلو می‌رود و اقتضائات جدید در آن پدید می‌آید.
او یادآور شد: اما درباره ایده‌ها باید بگویم وقتی ایده به شیخ اشراق می‌رسد اعتباری می‌شود و مفهوم علی اصول اعتباری است او چنان غرق نظاره است که می‌گوید مفهوم اعتباری است و حقیقتی در آن نیست. اما برای ابن سینا و ملاصدرا مفهوم حقیقی و برگرفته از عالم واقع است. یعنی مفهوم را ذهن ما پیش خودش اعتبار نمی‌کند. پس مقولات فلسفی و اولی برگرفته از کشف است.




CAPTCHA
دفعات مشاهده: 438 بار   |   دفعات چاپ: 60 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر