کارگروه پایانی از سومین روز کنگره جهانی فارابی و فرهنگ و تمدن اسلامی در موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی جمعه ۱۲ اسفندماه برگزار شد.

استاد عبدالله انوار در این کارگروه با بیان اینکه ما در فرهنگ اسلامی کتابهای موسیقی بسیاری داریم اما اساس کتابها را موسیقی کبیر میدانند گفت: موسیقی کبیر شامل قسمتهای علمی و عملی موسیقی است و در اینجا فارابی به صورت کلی اجازه داده که موسیقی را تدریس کنند و آن را از عمل در بیاورند.
او ادامه داد: چهل صفحه اول کتاب موسیقی کبیر بخش علمی دارد و در بخشهای دیگری درباره کسانی که موسیقی را آموزش میدهند هم سخن گفته میشود. امروز مشابه کتاب موسیقی کبیر دیده نمیشود که در بخشی از آن حتی گفته شود که نحوه ساززدن چگونه است.
انوار گفت: موسیقی چرا وارد علم ریاضی شده ؟ چون یک نغمه را اگر هزار بار تکرار کنید این موسیقی نیست اما اگر یک نغمه با نغمه دیگر ترکیب شود یک امر موسیقیایی رخ میدهد. در آلت موسیقی سه تار نه قسمت داریم که در هر کدام از بخشها نسبتها به هر میزانی تغییرکند ما یک موسیقی و صدای خاصی خواهیم داشت.
او با اشاره به نسبت موسیقی و ریاضی افزود: موسیقی به طور کلی در بین قدمای ما به معنی آهنگ نیست بلکه روابط نسبی بین نواهاست. صدایی که از عمل موسیقیایی حاصل میشود باید با گوش هماهنگ باشد. اگر موسیقی را توانستیم بپذیریم آن موسیقی است.
انوار افزود: راسل میگوید چه چیزی هست که این صدا را تبدیل به یک امر انسانی میکند؟ این تبدیل شدن موضوعی است که باید مورد توجه قرار گیرد. اینجا بحث المعرفه و شناسایی وسط میآید. غایت علم موسیقی این است که باید موافق مخاطبانی باشد که آن موسیقی در آن مجلس عرضه میشود و غایتش بنابراین جایی است که در آن عرضه میشود.
او با بیان اینکه در فرهنگ اسلامی بیشتر موسیقی با عادت سر و کار دارد عنوان کرد: ما در آنجا مقاصد الالحان داریم، جامع الالحان داریم. موسیقی امر بیرونی است و چیزی است که در گوش خوش میآید. بنابراین مسئله آن است که این ضرباتی که به سیمها زده میشود چگونه به انسان در لذت یا نفرت تبدیل شود.
به گفته انوار، در موسیقی کبیر گفته میشود ما سه نوع موسیقی دان داریم؛ یکی موسیقی دانی است که فقط علمی نگاه میکند. دیگری فردی است که کار دیگری را عملیاتی میکند. در نهایت کاری است که فرد نغمات را به یک امر دل انگیز شنیدنی تبدیل میکند.
او در پایان گفت: این فرایند که چگونه شما نغمات را تبدیل به یک امر لذت بخش یا نفرت انگیز برای مخاطب تبدیل کنید بسیار مهم است. صداهایی که روی سازها زده میشود باید موافق مخاطب باشد و برای او لذت بخش باشد.
الکساندر اروین استاد دانشگاه لوییزیانا در ادامه این نشست سخنرانی خود را ارائه کرد و گفت: اشتراکات مضمونی زیادی میتواند بین فارابی و افلاطون در حوزه شاعرانگی وجود داشته باشد . وقتی کتاب تحصیل السعاده را مطالعه میکنید میتوانید نقاط اشتراکی پیدا کنید به طور مثال اینکه چطور از جوانی خود استفاده کنیم و به بلوغ برسیم. همچنین چگونه از شرایط خود استفاده کرده تا به سعادت برسیم. این مسایل را در کتاب جمهور هم میتوان دید.
او ادامه داد: از سوی دیگر تفاوتهایی بین پادشاه فیلسوف افلاطون با فیلسوف پیامبر فارابی هست. در فارابی سن ۵۰ سالگی هست و در افلاطون هم ۵۰ سالگی. اشتراک دیگر این است که در هر دو ما با انسانهایی مواجهیم که آنها نگهبانانی هستند که از شهر و پادشاه و یا امام مراقبت میکنند. سوال این است که سربازانی که در فارابی هستند اینها میتوانند هدف آموزش باشند یا خیر؟
این استاد دانشگاه گفت: در افلاطون نگهبانان از یک شهر کوچک دفاع میکنند اما آیا میشود از بین آنها فیلسوف پادشاه یا امام انتخاب شود؟ اگر آری چگونه این آموزش باید رخ دهد؟ این در حالی است که در فارابی یک جنگجو میتواند در آینده با تحصیل مناسب حتی به آن مرحله پیشوایی هم برسد و هدفش سعادت مردم باید باشد.
او افزود: در بخش بعدی آنچه که بر شخصیت انسان تاثیر بگذارد تا به بلوغ برسد بیشتر مرتبط با مسایلی چون فرهنگ، ادبیات و ... است.
اروین با بیان اینکه درفارابی در کنار فرهنگ و ادبیات باید موارد اخلاقی و غیر اخلاقی هم مطرح شود عنوان کرد: در افلاطون گفته میشود باید پادشاه به خلوص برسد. تفاوت دیگر این است که فارابی به شعرا حمله نمیکند و آنها را از شهر اخراج نمیکند اما در افلاطون این رخ میدهد و آن مدلی از ریاضیت که در افلاطون است در فارابی به کنترل نفس تبدیل شده است.
به گفته این فارابی پژوه، در فارابی آن آموزشی که میتواند برای جنگجویان و غیره باشد شامل فرهنگ، شعر و ... وقتی در فارابی شاعرانه و آرام میشود شامل یکسری تصاویر و سمبل هاست که آنها راحت تر میتوانند به این کنترل نفس برسند. در کتابش فارابی مثال در این باره میزند.
او افزود: آموزش شاعرانه یکسری ویژگی هایی دارد از جمله اینکه آموزشی که رخ میدهد باید به زمینه زندگی شهروندان مدینه فاضله مرتبط باشد.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه فارابی با سانسور در شعر و موسیقی موافق نیست یادآور شد: اما در افلاطون میبینیم که برای سانسور جایگاهی را در نظر میگیرد و برای حذف کردن بخشهایی از یک شعر و سخنرانی جایگاهی را در نظر دارد.
به گفته او، شعر در نظر فارابی بیشتر منظور محاکات است. شاعر تقلید و محاکاتش از طبیعت نیست بلکه باید قلب و نفس خودش را صیقل بدهد تا این نفس شبیه آینه ای شود که جهان بالا را در خودش منعکس میکند آن وقت شاعر به این قلب خودش که شامل آیینهای است نگاه میکند و شعر میسراید و این یکی از مهمترین تفاوتها در زمینه آموزش شاعرانه فارابی با افلاطون است که شاعر محاکاتش زمینی نیست و آن جهانی و الهی هست.
او ادامه داد: تفاوت دیگر در آموزش شاعرانگی بین افلاطون و فارابی این است که وقتی شما یک نمایشنامه میبینید درد شما را کاهش میدهد مثلا شما این را در مینیاتور اسلامی یا معماری مساجد اسلامی میبینید. این نمود دیگری از نگاه به نفس و کنترل آن است و بیشتر شبیه یک مواظبت است.
اروین با بیان اینکه فارابی با سانسور شاعرانه موافق نیست تاکید کرد: اما افلاطون معتقد است میتوان آن را برای نیت های دیکتاتورمابانه استفاده کرد.
او در پایان گفت: خوانش فارابی از افلاطون موفق بوده چون عناصر کلی را از افلاطون گرفته اما آن را با تمدن و مدینه خودش مرتبط کرده و این ارتباط عناصر فرهنگی و فرمی تمدن را او در نظر گرفته است.

ماتیلا نیز دیگر سخنران این کارگروه بود که درباره اعتقادات اخلاقی در زمینه منطقی صحبتهایش را آغاز کرد و گفت: قیاسات صوری بر پایه مقدمات در پنج طبقه دستهبندی میشود؛ برهانی، جدلی، سفسطهای، بلاغی و شاعرانه . مقدمات و آنچه که آرا و اعتقادات بیان میشود پذیرفته میشوند بدون اینکه مورد سنجش قرار بگیرند به این دلیل که آرایی هستند که بیشتر مردم به آن اعتقاد دارند و از پس این آرا اینکه آیا این اعتقادات اعتبار سنجی میشوند یا خیر در مرحله بعدی قرار میگیرد. وقتی این تصدیق اتفاق میافتد این قوانین به صورت کلی به عمل در میآیند.
او درباره اعتقادات اخلاقی که تلفیقی از دیالکتیک و بلاغی است سخن گفت و افزود: بحث دیالکتیک یا مشهورات شامل اعتقاداتی میشود که مردم به صورت کلی یا آنها را مطهر میدانند یا محمود زمانی که صدق هم در مقابل کذب قرار میگیرد در واقع این اعتقادات در قضیه های برهانی مرتبط با همین مطهر و محمود بودن سنجیده میشوند که اینها در میان مردم میتوانند باعث نفرت یا اقبال شوند.
او در بخش بعدی از سخنانش درباره اعتقادات اخلاقی در زمینه سیاسی حرف زد و گفت: فارابی این اعتقادات اخلاقی در زمینه سیاسی را بر پایه استدلالهای برهانی بر اساس سه چیز مطرح میکند؛ معقولات اولیه، اصول تجربی و معقولات ارادی.
ماتیلا معقولات اولیه را تعریف کرد و افزود: این ها اصولی هستند که انسان با شناخت آنها میتواند بفهمد این اصول زیبا یا قبیح هستند.
او درباره اصول تجربی شرح داد: این اصول بر اساس تجربه که اعیان جزئی و اجناس جزئی یقین قضیه ها را در مقدمات برای ما به وجود میآورند است و وقتی ما درباره آن مسایل ارادی و طبیعتی انسان کنکاش میکنیم اینجا این قضیه ها به شکل اصول اولیه و مبادی ظاهر میشوند. این ها بدون در نظر گرفتن خیلی از مسایل تئوریک بر اساس تجربه میتوانند در میان مردم به صورت گسترده مورد قبول واقع بشوند یا خیر.
او در ادامه از معقولات ارادی گفت و بیان کرد: اینها چیزهایی ارادی هستند که یا وجود ذهنی دارند یا وجود غیر ذهنی. زمانی که وجود ذهنی دارند منتال هستند. اینها زمانی که هستی ذهنی دارند در ذهن هستند اما وقتی به واسطه اراده محقق میشوند عنوان فرا ذهنی میگیرند که کاملا جزئی هستند و طی زمان و در میان ملت ها به اشتراک گذاشته شدند و تبدیل به قوانین شدند.
او در ادامه درباره مبادی برهانی فقه و کلام در زمینه سیاسی سخن گفت و عنوان کرد: زمینه های دینی سیاسی فقه و کلام تابع فلسفه هستند و در انتها هم بنیانهای برهانی دارند.
این استاد دانشگاه سپس درباره تحقق معقولات ارادی در زمینههای دینی سیاسی صحبت کرد و به قوانین دینی در دین فاضله پرداخت و در نهایت هم نتیجه گرفت که این قوانین فاضله در واقع تابع کلیات فلسفه عملی قرار میگیرند.
او در بخش دیگری از سخنانش درباره فقه سخنرانی خود را ارائه کرد و گفت: فقه درباره مسایل عملی موجود در دین صحبت میکند و نتیجتا جزئیات را از کلیات میگیرد. کلیاتی که وقتی به جزئیات میرسد توسط علم سیاسی در جامعه اداره میشوند. پس در نتیجه علم سیاسی تابعی از فلسفه عملی است.
او با اشاره به مفهوم کلام در مدینه فاضله گفت: الاهیون از آن چیزهایی دفاع میکنند که فقها آنها را این گونه نامگذاری میکنند که این ها در واقع چیزهایی هستند که باید به صورت عملی برای مردم در اختیارشان قرار گرفته تا انجام دهند و بتوانند به کمال دین در مدینه فاضله برسند. ما میتوانیم ازاین بحث نتیجه بگیریم که اعتقادات اخلاقی میتوانند یا مطابق قاعده و آیین پذیرفته شده باشند و هم میتوانند برهانی باشند. اگر برهانی باشد بنیانهایش در سه چیز است؛ اصول اولیه فطری، اصول تجربی و مفاهیم کلی.
به گفته او، دین فاضله آن معقولات ارادی هستند که در قانون دینی و الهی تحقق پیدا کردند و به بهترین شکل توسط آن قانون گذار در اختیار مردم گذاشته شده است.
این فارابی پژوه در پایان گفت: فارابی زمانی که از قانون حرف میزند واژه فاضله را به کار میبرد اما دقیقا و صراحتا واژه اسلام را به کار نمی برد اما ما میتوانیم استنباط کنیم که از گفتههای فارابی بر میآید که منظورش از تمام کلماتی که صفاتشان فاضله است منظور اسلام است.

نورفرتارجان استاد دانشگاه الفارابی قزاقستان در این نشست سخنرانی خود را با موضوع ذهن و احساسات متاثر از صداها ارائه کرد و گفت: من دوسال است روی فلسفه موسیقی فارابی کار میکنم و مواجه ام با کتاب موسیقی کبیر به زبان عربی بوده اما از ترجمه هم استفاده کردم.
او افزود: موسیقی صرفا فرکانسها نیست. موسیقی آنچه که فارابی برای ما میگوید یک سیستماتیک کردن احساسات ادراکی برای انسان هاست که وقتی ما در فلسفه عصبی ذهنی وارد میشویم و بعد از این رویکرد با فلسفه فارابی مواجه میشویم یکسری پارادایمها را برای خودمان میسازیم.
او ادامه داد: احساس، تخیل و تفکر سه کلید واژه فارابی در مواجه با موسیقی است. یکسری پارادایمهایی هستند که این پاردایمها مرتبط به ستارهشناسی و فیزیک هستند و فارابی از اینها بحثی به میان میآورد و تلاش میکند با استفاده از این دو علم بتواند یک خلاءهایی را پر کند.
او با بیان اینکه مواجه فارابی در کتاب موسیقی کبیر فیثاغورثی نیست یادآور شد: البته این به معنای این نیست که فارابی علمی بحث نکرده بلکه به صورت علمی بحث کرده و از رویدادها و حقایق و کلیات حرف زده اما احساسات را نیزدخیل دانسته است. موسیقی کبیر به عبری لاتینی ترجمه شده است.
این استاد دانشگاه در ادامه درباره طبقهبندی علوم و دانشمندان و تاثیرات روانی موسیقی صحبت کرد و افزود: ما به وسیله حواس به صورت خارجی از طبیعت دریافت میکنیم و میشنویم و اینجا یک بحث ریاضیوار شکل میگیرد و تغییری در ذهن انسان شکل میگیرد که باعث یک آگاهی شناختی میشود و رویکرد فارابی به موسیقی ریاضیوار و فلسفی شناختی است.
به گفته او، فارابی فهم هر موسیقی را در زمینههای فرهنگی اجتماعی عملی انسان ها محقق میکند و این طوری نیست که بگوییم ما در خلاء فرهنگی میتوانیم موسیقی را بفهمیم و پایه فرهنگی برای فهم موسیقی مهم است.
او با بیان اینکه فارابی شرایطی را در نظر میگیرد که باعث تشخیص و تصحیح اشتباهات در موسیقی میشود توضیح داد: به طور مثال در زمینه تصحیح اشتباهات در نواختن سازها او دخالت میکند و یکسری تناسباتی را طراحی میکند که از اشتباهات جلوگیری کند و فضای سه بعدی را برای درک موسیقی حیاتی میداند. بنابراین او موسیقی را یک علم مکانمند میداند. او درک موسیقی را طی زمان دچار تغییر میداند. فهم او از موسیقی یک علم مکان مند و زمانمند است.
تارجان گفت: او وقتی با موسیقی مواجه میشود یک وجود کلی را در نظر میگیرد که یک زیبایی شناسی را به وجود میآورد که فرم های منظم را برای نغمات، ملودیها و هارمونی ایجاد میکند.
به گفته او، فارابی از تفاوتهای بین فلسفه و علم حرف میزند و علم را شامل متدهایی برای آنالیز میداند اما فلسفه را شامل متدهایی برای استدلال و برهان. غالبا فارابی را با لقب معلم ثانی مینامیدند که یک فهم ساختارمند از موسیقی به جا گذاشته است . او تلاش میکند بین فلسفه و علم تمایز قایل شود.
تارجان با بیان اینکه فارابی در طبقهبندی علوم تاریخی عمل میکند گفت: او بنیان هایی که باعث این طبقه بندی تاریخی میشوند را از طریق تحلیل و بررسی این نوشتهها و کتابها استفاده کرده که اینها مستقیم و غیر مستقیم به فارابی برای تلفیق کمک میکرده است.
به گفته او، تلفیق ساختار، علم و فلسفه در کتاب موسیقی کبیر شکل میگیرد. متدشناسی برای فارابی اهمیت دارد اما در چارچوب آنالیز و تحلیل. فارابی بیان میکند ما وقتی در حوزه فلسفه علم شناختی به بنیانهایی میرسیم این بنیان ها را وقتی ریشهیابی میکنیم در یونان کلاسیک آگاهی به وجود میآورند. این بنیان ها در یونان کلاسیک جواب سؤالات اساسی از جهان را در اختیار فلاسفه قرار میدهد.

مقداد عرفه منسیه سخنرانی پایانی این پنل بود که با طرح این سؤال که دیدگاه ما نسبت به فارابی چیست و نگاهمان به فلسفهگرایی و کارهای علمی اش چه بوده بیان کرد: ما امکانات خاص و منابع زیادی برای بررسی فلسفه فارابی نداریم و دلیل اینکه ما به بررسی فلسفه فارابی و کتب او روی آوردیم به چند علت است؛ نخست اینکه زوایای مخفی و پنهان فلسفه فارابی که هنوز مشخص نشده را شفاف کنیم. از سوی دیگر ترتیب علمی کتاب فارابی را مشخص کنیم. از این رهگذر بتوانیم یک ترتیب و نظامی را از فلسفه فارابی را نظام بندی داشته باشیم.
او با اشاره به دو کتاب خود درباره فارابی، فلسفه دین و علوم اسلام گفت: ثمره تلاش علمی و جهاد فارابی چیست؟ تلاش میکنم از دو رهگذر این تلاش های علمی را بررسی کنم. نخستین تحلیل جوانب خاص تفکر و دستگاه فکری فارابی و ارتباط دادن آن مؤلفه های فکری فارابی است که بتوانیم آن را به خوبی فهم کنیم و کارهای علمی اش را به شکل بهتری توصیف و بررسی کنیم. رهگذر دوم این است که اقدامات فارابی چه تاثیری روی فلسفه داشته است.
این استاد دانشگاه گفت: ما بدون اینکه بخواهیم شرایط زندگی، دینی، کلامی، سیاسی زمانه فارابی را بشناسیم نمیتوانیم فلسفه او را درک کنیم. او در موضوعات مختلف فلسفی و انسانی ورود یافته است. بنابراین فارابی معلم ثانی است. این تفکر فارابی باید به خوبی بررسی و یک دیدگاه اساسی از کلام و آرا و اهدافی که فارابی داشته ارائه شود.
عرفه منسیه گفت: وقتی ما بتوانیم این فهم را داشته باشیم جرئت بیشتری برای انجام تحقیقات بهتر از فلسفه فارابی داریم. او در زمانهای ظهور یافت که بعد از نهضت ترجمه عصر عباسی بود و کتب فلسفی در حجم بالا ترجمه شد و فارابی فقط به این ترجمه ها اکتفا نکرده و ممارستهای فلسفی زیادی داشته و توانسته یک ارزش افزوده داشته باشد. آنجا دو مکتب بغداد و بصره به لحاظ کلامی و فلسفی وجود داشت که فارابی به مکتب بغداد تعلق داشت. فارابی از علوم دیگری استفاده کرد و مثل علوم زبان شناسی، فقه، کلا م و اصول استفاده کرد. از سوی دیگر او از بسیار علوم دیگر استفاده کرده که حتی از آنها نام برده یعنی به لحاظ کاربردی از آنها بهره گرفته ولی اسمی از آنها نبرده است.
او با بیان اینکه مسئله دیگر دیدگاه دینی فارابی است و فلسفه قدیمی که فارابی از آن استفاده و مطالعه کرده افزود: فارابی آن سنت فلسفی اسلامی را که وجود داشته به خوبی فهم کرده اما در آن سنت فلسفی متوقف نشده و توانسته ضمن اینکه به سنت های فلسفی قدیم و آن خلوص علمی که در فلسفه بود وفادار باشد. منتها شکل فلسفه را حفظ کرده و به چارچوب ها مقید بوده اما درون این فلسفه و ساختار را از ابتکارات و ابداعاتی که داشته پرکرده است.
این استاد دانشگاه گفت: منابع تاریخی که فارابی از آن استفاده کرده تغییراتی را در آن ایجاد کرده است و حرف های جدیدی که زده ما این ها را در ابن سینا و ابن رشد نمی بینیم.
عرفه منسیه با طرح این سؤال که با این وجود تفلسف یا فلسفه گرایی نزد فارابی به چه معناست؟ یادآور شد: ما باید یک ربطی و دیدگاهی داشته باشیم از رابطه بین فلسفه و تاریخ. فلسفه دو عنصر دارد که ما فرضیه مان این است که بین این دو باید تمییز و فرق قایل باشیم و روابط بین آنها را از ناحیه فلسفه تاملی که فارابی نسبت به آن حساسیت ویژه دارد و سنت قدیمی که وجود داشته را در نظر داشته باشیم. از سوی دیگر تفکر دینی که فارابی در آن زندگی و تجربه کرده بسیار مهم است و باید مد نظر قرارداده شود. دیدگاه و یا فرضیه فلسفی و راه و روش و تاریخی که فارابی مد نظر قرار میدهد بسیار مهم است و با توجه به این عناصر توانسته فلسفه خود را بنیان بگذارد.
او گفت: در این پژوهش ما دو مورد را در فلسفه فارابی میبینیم فارابی فلسفه را در ماهیت و تاریخ آن یعنی قبل از کامل شدن فلسفه و معنای نظری آن در نظر میگیرد و یک دیدگاه تاریخی و فلسفی دارد که مراحل مختلفی را پشت سر میگذارد و یک ارزش منطقی و معرفت شناسانه دارد.
او به روشها و آثار ارسطو و سقراط اشاره کرد و گفت: فارابی ازاین آثار استفاده کرده و نظریه فلسفه و تاریخ و حقیقت و معرفت تاریخی از آن گرفته شده است.
دفعات مشاهده: 242 بار |
دفعات چاپ: 37 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر