EN fa

مطالعه پدیدارشناسانه یک مطالعه جامعه‌شناختی تاریخی است

 | تاریخ ارسال: 1400/9/24 | 

دکتر رضا صمیم، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی معتقد است، مطالعه پدیدارشناسانه، یک مطالعه جامعه‌شناختی تاریخی و  انتقادی‌ترین روش مطالعه تاریخی است.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی،  دکتر رضا صمیم که با عنوان «کاربرد روش پدیدارشناسی در جامعه شناسی تاریخی» در دومین همایش مطالعات روش تحقیق در علوم اجتماعی ایران سخن می‌گفت پیش از ورود به بحث اصلی اظهار داشت: به دلیل محدودیت فرصت، بحث من، بیشتر یک بحث روش‌شناسانه است. ملاحظه دیگری که دارم این است که استفاده من از واژه جامعه‌شناسی تاریخی در عنوان مقاله مثل خیلی‌های دیگر، مسامحتاً صورت گرفته چون من هم اعتقاد دارم که استفاده از این ترکیب می‌تواند صورت نگیرد چون جامعه‌شناسی اصولاً دیسیپلینی تاریخی است و جداکردن جامعه‌شناسی از تاریخ، جامعه‌شناسی را از جامعه شناسانه بودن می‌اندازد. به همین دلیل بیشتر برای تأکید از عبارت جامعه‌شناسی تاریخی استفاده کردم، شاید در طول بحث هم، یکی، دو استدلال در باب اینکه چرا جامعه‌شناسی بنیاداً تاریخی است، ارائه کنم.

وی افزود: ملاحظه دیگر در مورد مفهوم پدیدارشناسی است. می‌دانیم که فنومنولوژی انواع مختلف داشته و به شیوه‌های مختلف به کار گرفته می‌شود. طبیعی است که اینجا در مورد پدیدارشناسی در مفهوم عام صحبت نمی‌کنم و به طور خاص به کارگیری پدیدارشناسی در روش‌های تاریخی مدنظر من است و از این حیث بیشتر چیزی که از آن به پدیدارشناسی تعبیر می‌کنم، پدیدارشناسی هرمنوتیک است و این گونه می‌توانم تخصیصی بزنم به آن فنومنولوژی که در اینجا از آن صحبت می‌کنم.

صمیم خاطرنشان کرد:  تاریخ برای من، همیشه بستر امور فراموش شده و کتمان‌ شده است. بنابراین روشی در مطالعه تاریخی برای من جذابیت بیشتری دارد که به من کمک کند که این امور فراموش‌شده و کتمان‌شده را بازیابی کنم. هروقت سراغ تاریخ می‌روم با این پیش‌فرض با تاریخ مواجه می‌شوم که روایت‌های موجود، روایت‌هایی است که بخش‌هایی بسیار مهم و استراتژیک را فراموش یا کتمان کرده و قصد این است که آن بخش‌های فراموش‌شده و کتمان‌شده احیا یا بازیابی بشوند. بنابراین برای من هر روش تاریخی راستین یا انتقادی، روشی است که به این بازیابی کمک کند.

وی افزود: روش پدیدارشناسی در معنایی که از آن صحبت می‌کنم را هم روشی می‌دانم که به بازیابی امور فراموش‌شده و کتمان‌شده کمک می‌کند.

صمیم در توضیح منظورش از امور فراموش شده یا چیزهایی که در موقع روایت تاریخ فراموش می‌‌شود، گفت:  دلم میخواهد که این را با ذکر یک مثال خیلی ساده بیان کنم. امیدوارم که این مثال روشنکننده باشد و از دل این مثال در حقیقت ضرورت پدیدارشناسانه نگاه کردن به مطالعه تاریخی در جامعه‌شناسی را دربیاورم. تصور کنید که برای رسیدن به یک مقصد خاص، سوار تاکسی می‌شوید و در صندلی عقب می‌نشینید. اتفاقا فرد درشت‌اندامی هم کنار شما در صندلی عقب تاکسی نشسته  و جا را برای شما تنگ می‌کند. در این حالت، شما بیشتر سعی می‌کنید به مقصد فکر کنید یا با گوشی همراهتان کار ‌کنید و به عبارتی به زندگی عادیتان بپردازید تا کمتر به تجربه رنج ملموسی که می‌گذرانید بیاندیشید. سعی می‌کنید خللی در زندگی عادیتان ایجاد نکنید تا به مقصد برسید. شما این موقعیت مشخص را معمولاً فراموش می‌کنید. حالا اگر به مقصد برسید و از این رسیدن بگذرد، وقتی میخواهید مسیر را روایت کنید، این فراموشی خودش را کاملاً بروز می‌دهد و شما سعی می‌کنید آن لحظاتی را که با فراموش کردنش روند زندگی عادیتان را نجات دادید کلاً در این روایت وارد نکنید. بنابراین ما معمولاً در روایتهای خود، این قبیل تجربه‌ها را نادیده می‌گیریم و فراموش می‌کنیم. این یک عادت است، به زبان ساده عادت داریم تجربه‌های مشخصمان در موقعیت‌های مشخص را فراموش کنیم. یعنی شکل‌های مشخص بودنمان را فراموش کنیم. چون ما این بودن را از طریقِ یا به میانجی این تجربه‌های واقعی می‌فهمیم یا امکان‌پذیرش می‌کنیم.

وی تصریح کرد: ما گرایش داریم که این تجربه‌های واقعی را به خصوص اگر با رنج همراه باشند، فراموش کنیم. این فراموشی از نظر من منطق اصلی یا main stream روایت‌های ما از تجربه‌هایی است که در گذشته از سر گذراندیم. روش‌های تاریخی انتقادی، سعی می‌کنند بر این منطق اصلی غلبه کنند و به طور خاص کار  روش پدیدارشناسی از آنجایی که برآمده از فلسفه «بودن» یا به تعبیر روژه ورنو –  فیلسوف پدیدارشناس – فلسفه «هست بودن» است، تلاش دارد بر این گرایش کلی به «فراموشی تجربه‌های مشخص بودن ما در دل تاریخ» غلبه کند. یعنی می‌خواهد بودن‌های مشخص ما را در زمان‌ها و مکان‌های مشخصی که در آن بودیم، تفسیر کند و در واقع هدف اصلی آن غلبه بر فراموشی این تجربه‌های واقعی است.

وی خاطرنشان کرد: خیلی وقتها این فراموشی، این‌ طور توجیه می‌شود که گویی این تجربه‌های بودش، تجربه‌های کم اهمیتی هستند ولی پدیدارشناسی آنها را تجربه‌های کم‌اهمیت، قلمداد نمی‌کند و دقیقاً به این دلیل که آنها را تجربه‌هایی مهم، استراتژیک و ضروری می‌داند سعی می‌کند برای تفسیر واقعیت، آنها را از این گرد و خاک فراموشی نجات داده و بازیابی کند.

وی با طرح این سوال که برای تفسیر بودش‌های مشخصمان در زمان‌ها و مکان‌های مشخصی که در آن بودیم، چه کار باید بکنیم، گفت: پدیدارشناسی معمولاً با یک پرسش رادیکال آغاز می‌شود. از این جهت می‌گویم رادیکال که طرح این پرسش شرایط را برای شکاف انداختن در واقعیت پذیرفته شده، فراهم می‌کند. به محض طرح این پرسش، نوعی شکاف ایجاد می‌شود که به بالا آمدن امور فراموش‌شده و کتمان شده و رؤیت‌پذیر و پدیدار شدن آنها  کمک می‌کند تا ما از این طریق به فراموش‌شده‌ها دسترسی پیدا بکنیم. آن پرسش رادیکال در پدیدارشناسی پرسش از «قصد کنشگر» است و طبعا  با این سؤال، پای «کنشگر» هم به میان کشیده می‌شود.

به گفته صمیم، گرایش کلی دیگری که در فلسفه زندگی روزمره و منطق سامان دادن به زندگی روزمره وجود دارد این است که دخالت خودمان را در وقایع نادیده بگیریم. نادیده‌گیری دخالت خودمان در وقایع به برخی چارچوب‌های تفسیر تاریخی که سعی می‌کنند کنشگر را از رخداد جدا کنند، کمک می‌کند. اما پدیدارشناسی این کار را نمی‌کند یعنی با همین پرسش رادیکال که در ابتدا پیش می‌گذارد سعی می‌کند پای خود کنشگر را به میان بکشد. پرسش از قصد برای پدیدارشناس همیشه پدیدارکننده موقعیت مشخصِ بودن است. موقعیت مشخص بودن ما در یک زمان  و یک مکان مشخص را بر ما روشن می‌کند.

وی خاطرنشان کرد: ما در موقعیت‌های مشخص، کنش‌های بسیاری را تجربه کرده‌ایم که با رسیدن به مقصد، خیلی از این کنش‌های ملموس و مشخص را مثل مثالی که زدم، فراموش می‌کنیم یا ارزشی برای آنها در رسیدن به آن مقصد قائل نیستیم. این پرسش رادیکال در حقیقت تمام آن تجربه‌ها را رو می‌آورد، برملا می‌کند و به ما می‌گوید که اینها را در نظر بگیرید. با برآیند این تجربه‌ها و تفسیر هرکدام از اینها می‌توانیم واقعیت را به مثابه یک منشور توضیح‌پذیر و فهم‌پذیر کنیم.

عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی تصریح کرد: پدیدارشناس‌ها پرسش از قصد را این گونه بازسازی می‌کنند و مثلاً با مثال روژه ورنو، پرسش از قصد در حقیقت این پرسش است که در هر موقعیت مشخص در هنگام کنش چه در ذهن داریم؟ کار پدیدارشناسی همین است که ذهن را کشف کند. ولی پدیدارشناسی باز به قول ورنو ذهنخوانی نیست، برای اینکه برای پدیدارشناسی، ذهن، نمود ذهن است. ذهن زمانی قابل مطالعه است که  بتوانیم پدیدار شدن آن را به مطالعه یا تفسیر بکشیم. ذهن زمانی خودش را به مطالعه می‌سپارد که پدیدار شود یعنی در چیزی نمود بیابد. ذهنی که نمود نیابد در حقیقت وجود ندارد.

وی با اشاره به این جمله پدیدارشناسانه معروف که «نیرو، نمود نیروست، نیرویی که نمود نیابد، نیرو نیست» توضیح داد: این مثال، کمک کننده است که پدیدارشناسی را از ذهن‌خوانی جدا کنیم به این معنا که سراغ «intention» (قصد) افراد در موقعیتهای مشخص می‌رویم. هر قصد در یک موقعیت مشخص یعنی در یک زمان و یک مکان مشخص نمود می یابد. از این پدیدارشناسی نتیجه می‌گیریم که ما همیشه در یک موقعیت پدیدار می‌شویم. امکان ندارد که ما فراتر از موقعیت یا بیرون از موقعیت پدیدار شویم. ما همیشه در یک موقعیتیم. کنشگر کنشی کرده و ما برای اینکه بفهمیم این کنش با چه قصدی صورت گرفته یا به تعبیر روژه ورنو، موقع این کنش در ذهن کنشگر چه می‌گذشته باید به سراغ موقعیت پدیدار شدن کنش  یعنی زمان و مکانی که کنش در آن رخ داده برویم. اینجاست که می‌فهمیم هیچ کنشی در خلاء صورت نمی‌پذیرد. یعنی هر کنشگر در زمان و مکانی مشخص کنش خود را سامان می‌دهد و این کنش در برابر یا در مواجهه با کنشگران دیگر صورت می‌گیرد. خب در این معنا من معتقدم که مطالعه پدیدارشناسانه اصولاً یک مطالعه جامعه‌شناختی تاریخی است. نمیتواند غیر از این باشد چرا که ما در هر مطالعه پدیدارشناسانه به دنبال آن هستیم که  میان قصد کنشگرانی که در مواجهه با هم و در زمان و مکان مشخصی کنش می‌کنند، نسبتی برقرار کنیم.

صمیم با بیان این که کار هر مطالعه پدیدارشناسانه مطالعه چگونگی تلاقی قصدهای کنشگران مشخص در زمان و مکانهای مشخص است و این اصل در پدیدارشناسی وجود دارد که شیوه مواجهه کنشگران با هم و شکل تلاقی قصدهای آنها در موقعیتها(زمانها و مکانها) مشخص در شکلگیری مقصد یا نتیجه‌ای که آن کنش در بر دارد مؤثر است، اظهار داشت: به عبارت دیگر، شکل سازماندهی و صحنه‌آرایی کنش‌ها در آن اتفاقی که رخ می‌دهد یا در رخدادی که پدیدار می‌شود مؤثر است؛ بنابراین چشم پوشی و نادیده گرفتن اینها باعث می‌شود رخداد را درک نکنیم یا رخداد برای ما درک‌پذیر نشود. اینکه ما در هر موقعیت چگونه در صحنه کنش کردن قرار می‌گیریم، در برابر چه کسانی و در مواجهه با چه کسانی به کنش دست می‌زنیم، آنها در مواجهه با ما چگونه کنش می‌کنند و به تعبیر پدیدارشناسانه، ما چگونه قصدهایمان را در تلاقی با هم قرار می‌دهیم؟ این گونه است که می‌شود بر آن فراموشی که عرض کردم غلبه کرد.

وی خاطرنشان کرد: یک نمونه مشخص روی میزش، کتابی «مواجهات نسلی و ثبات سیاسی در ایران معاصر» است که از من چاپ شد و تفسیر پدیدارشناسانه موقعیتهای مواجهه نسلی بود. من هر رخداد تاریخی را تجزیه می‌کنم به زمانی که رخداد در آن به وقوع پیوسته، مکانی که در آن رخداد به وقوع پیوسته و کنشگرانی که در مواجهه با هم آن رخداد را سبب شده‌اند یا در آن رخداد مداخله کردند. شکل یا تصویر این مواجهه برای من دربردارنده واقعیت‌های بسیار یا ابزارهای درجه یکی برای تفسیر رخدادی است که به وقوع پیوسته است.

صمیم تصریح کرد: من اعتقاد دارم خود این تجزیه یعنی تجزیه رخداد به زمان مشخص و مکان مشخص، کنشگران و شیوه در برابر هم قرارگیری این کنشگران، راه درجه یک یا استراتژی بسنده‌ای برای غلبه بر همان فراموشی است که در ابتدای صحبت‌هایم تأکید کردم.

وی افزود: برای پدیدارشناس که نمی‌تواند غیر جامعه‌شناسان تاریخی بیاندیشد، هر رخداد درون یک صحنه به وقوع می‌پیوندد. صحنه‌ای که در یک زمان مشخص و یک مکان مشخص که در آن گروهی از انسان‌های کنشگر در برابر هم قرار می‌گیرند به وجود می‌آید. این صحنه باید رؤیت‌پذیر باشد. این صحنه را باید پدیدار کرد، نشان داد، رسم کرد، تصویر کرد. این کاری است که در حقیقت ما در پدیدارشناسی انجام می‌دهیم. کار ما در پدیدارشناسی به تصویر درآوردن رخدادهاست؛ بنابراین به تعبیری در پدیدارشناسی سعی می‌کنیم که از تفسیرهای زبانی به تفسیرهای تصویری گام بگذاریم. به همین دلیل در روش پدیدارشناسی، کنشگرها وقتی به کار یک مطالعه تاریخی می‌آیند، دارای چهره هستند. ما از اینها چهره رسم می‌کنیم و چهره اینها برای ما مهمند. به این دلیل که هرکدام از کنشگران قصد به‌خصوص خودشان را دارند چون در موقعیت به خصوص خودشان قرار می‌گیرند.

صمیم تصریح کرد: به همین دلیل است که روش پدیدارشناسی از نظر من انتقادی‌تر از همه روش‌های تاریخی است که یا در آنها مکانهای مشخص کنش‌ها فراموش می‌شود یا  نادیده گرفته می‌شود یا بی ارزش قلمداد می‌شود.

انتقادی‌تر از همه روش‌هایی است که در آنها زمان‌های مشخص کنش‌ها فراموش می‌شود یا نادیده گرفته می‌شود یا ارزشش کم جلوه داده می‌شود و انتقادی‌تر از همه روش‌هایی است که در آنها اصولاً کنشگر فراموش می‌شود، نقش استراتژیکش در رخ دادن واقعیت نادیده گرفته می‌شود یا ارزشش کم جلوه داده می‌شود. به همین دلیل اعتقاد دارم که در جامعه‌شناسی تاریخی ما با پدیدارشناسی می‌توانیم متد انتقادی بسنده‌تری را در مقایسه با متدولوژی‌ها و متدهای دیگر صورت بدهیم.





CAPTCHA
دفعات مشاهده: 189 بار   |   دفعات چاپ: 104 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر