EN fa

بادامچی: چرخش عملی دهه ۱۹۶۰ هنوز پژواکی در روش‌شناسی ایرانی نیافته است

 | تاریخ ارسال: 1400/9/24 | 

دکتر محمدحسین بادامچی، عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی معتقد است، صدای چرخش عملی دهه ۱۹۶۰ در روش‌شناسی ایران هنوز شنیده نشده و این در حالی است که مشکلی که در آن دهه متفکران اروپا را به تحلیل عقل روشنگری واداشته در ایران امروز به مراتب شدیدتر است.

 

به گزارش مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی، دکتر محمدحسین بادامچی که با عنوان «درباره شنیده نشدن صدای چرخش عملی دهه ۱۹۶۰ میلادی در روش‌شناسی ایرانی: تأملی از منظر جامعه‌شناسی روش تحقیق در ایران پس از انقلاب» در دومین همایش مطالعات روش تحقیق در علوم اجتماعی ایران سخن می‌گفت اظهار داشت: بحث من، بحثی با رویکرد جامعه‌شناسی روش‌ تحقیق محسوب می‌شود. وقتی میگوییم جامعه‌شناسی روش تحقیق شاید یک مقدار عجیب به نظر برسد. روش تحقیق یا روش‌شناسی خودش یک دانش ابژه‌سازی است. یعنی اساساً روش تحقیق یا روش‌شناسی برای این است که موضوعات اجتماعی را به ابژه‌های بررسی محقق تبدیل کند، اما ما اینجا کار را وارونه کردیم و خود روش تحقیق را ابژه بررسی قرار دادیم.

وی خاطرنشان کرد: روش تحقیق تاکنون تنها مسئله اپیستمیک و تابع استدلال‌های نظری و تئوریک جهان شمول شمرده شده است. درواقع ما روش تحقیق را همواره به شیوه‌ای نظری، معرفت‌شناختی، استعلایی و متافیزیکی دیده‌ایم. اما آیا خود روش تحقیق را نمی‌توان یک نوع کردار و پدیده اجتماعی زمان‌مند و مکانمند دانست؟

بادامچی افزود: به تعبیری ما اینجا داریم رویکردی رفلکتیو درباره روش تحقیق را به کار می‌گیریم نه یک رویکرد فلسفه علمی متعارف، یعنی رویکردی که بخواهیم به لحاظ نظری موضوع را بررسی بکنیم. یعنی میخواهیم آن را به عنوان یک کردار بررسی کنیم.

به نظر می‌رسد که بعد از کتاب ساختار انقلابهای علمی توماس کوهن دیگر امکان تلقی مفارق و غیرتاریخی و متافیزیکی از روش تحقیق وجود ندارد و به همین دلیل کسانی که معتقدند نمی‌شود روش تحقیق را مورد تأمل جامعه‌شناختی قرار داد در واقع خودشان دلیل تداوم این رویکرد در ایران هستند که خود، مسئله‌ای است که این تحقیق می‌خواهد به آن بپردازد.

به گفته وی، این تحقیق به طور کلی به همین مسئله عمل و پراکسیس یا اکشن که از دهه ۱۹۶۰ میلادی به شدت در علوم اجتماعی و روش تحقیق مهم شده می‌پردازد و به دنبال پاسخ به این سؤال است که چرا این پراکسیس و اکشن، این دو کانسپتی که از ۱۹۶۰ به بعد، طنین بسیار مهمی دارند اصلاً وارد ایران نشده‌اند؟

وی در ادامه در توضیح معنای این چرخش عملی گفت: آنجایی که خودم با چرخش عملی آشنا شدم در رساله دکتری‌ام درباره هانا آرنت بود. آرنت، چرخش فکری بسیار مهمی را مطرح می‌کند از حیات نظری و حیات عملی و این چیزی است که اگر بخواهیم در دوره مدرن ریشه‌های آن را جستجو کنیم باید حتماً به مارکس برگردیم. مارکس کسی است که در مقابل هگل، عقلگرایی ایده آلیستی و روحانی را به سمت پراکسیس برمی‌گرداند. اما خب ما کسان دیگری را هم داریم. کیرکگارد که بحث‌های زیادی را در نقد مسیحیت و فرهنگ بورژوایی مطرح می‌کند، نقش مهمی در جهت این تغییر چرخش فکری  در متفکرین بعد از خودش ایفا می‌کند. نیچه و هایدگر، ضدفیلسوف هستند و بهتر است  بگوییم اینها را نباید فیلسوف بدانیم. ضدفیلسوفانی هستند که با نقد متافیزیک به سمت موقعیت‌مندی در وجود انضمامی حرکت می‌کنند. درواقع اینها فیلسوفان زندگی هستند در مقابل فیلسوفان روح.

بادامچی خاطرنشان کرد: ما یک سنت پراگماتیسم آمریکایی هم داریم و سنتی که در دل جمهوریخواهی آمریکایی رشد کرده و اولویت را در مقابل نظر به عمل می‌دهد که خب در ایران خیلی کم شناخته شده است. جیمز، دیویی و رورتی را داریم که این چرخش عملی را دنبال کرده و نوارسطوگرایان به ویژه گادامر، مکین‌تایر، نوسبام و بلوبیر داریم که در خوانش ارسطو تغییر جهت بسیار اساسی داده‌اند که ارسطو را به جای اینکه از متافیزیک خوانش بکنیم از اخلاق نیکوماخوس خوانش بکنیم و به جای اینکه بر اپیستمه ارسطو تکیه بکنیم بر فرونسیس ارسطو تأکید کنیم که این چرخش عملی‌ای است که در نوارسطویی‌ها دنبال می‌شود. همچنین اهمیت یافتن سنت تفکر غیرفلسفی عملگرایان، یعنی سنتی که غیر از سنت افلاطونی، کانتی، دکارتی – و شاید بشود گفت، هگلی و هابرماسی – است.

وی تصریح کرد: ارسطو، ماکیاولی، نیچه، هایدگر، گادامر، دریفوس، آرنت، مکین‌تایر، رورتی، فوکو و برنشتاین از کسانی هستند که شاخه دوم تفکر را دنبال کردند و ما چرخش عملی را در آنها می‌بینیم. در دهه ۱۹۶۰ به ویژه یک زلزله معرفت‌شناختی رخ داد که عقلانیت اپیستمیک، عقلانیت نظری، عقلانیت علمی و در مجموع تمام آنچه که محصول نظری خرد روشنگری محسوب می‌شد را به چالش کشید. من اینها را به ترتیب آورده‌ام. کتاب وضع بشر هانا آرنت (۱۹۵۸)، کتاب Truth and method گادامر (۱۹۶۰)  که ترجمه نشده، کتاب ساختار انقلابهای علمی کوهن (۱۹۶۲)، انسان تک‌ساحتی مارکوزه (۱۹۶۴) و البته تجدید چاپ کتاب دیالکتیک روشنگری مایکل پولانی. کتاب The tacit dimension که اساساً تفکر را از حوزه خودآگاه به معرفت ضمنی منتقل می‌کند و ترجمه نشده است. فوکو در دهه ۱۹۶۰ آثار دیرینه‌شناسی اش را منتشر می‌کند، تاریخ جنون را و بعد درباره کلنیک و بعد دیرینه‌شناسی دانش را و بعد از آن هم البته آثار تبارشناسی‌اش در دهه ۱۹۷۰٫ کتاب pracsis and action که برنشتاین برای اولین بار در حوزه فلسفه تحلیلی آمریکایی خللی ایجاد میکند و  توجهات را به مفهوم پراکسیس مارکس و اکشن پراگماتیسم برمی‌گرداند و در واقع با آن تطبیق میدهد که یک نوع شکستن پارادایم فلسفه تحلیلی در آمریکا محسوب می‌شده است. کتاب outline of theory of Practice  بوردیو که همین چرخش را در ۱۹۷۲ در جامعه‌شناسی فرانسوی انجام می‌دهد.

بادامچی تصریح کرد: وضعیت روش فایرابند، وضعیت لیوتار، فلسفه آیین طبیعت از رورتی در پی وضعیت مکین تایر و کتاب دریفوس کتاب‌هایی هستند که در همین فضا ادامه پیدا می‌کنند تا دهه ۱۹۹۰ و دو دهه اخیر که این حوزه گسترش پیدا می‌کند، اما به طور کلی اگر بخواهیم بگوییم، تلاش عملی در روش‌شناسی چه می‌تواند باشد.

وی خاطرنشان کرد: معمولا در روش تحقیق و ذهنیت انسان آکادمیک ایرانی، عقلانیت نظری است و این چرخش به حیات عملی انجام می‌شود. البته این را هم در نظر داشته باشید که وقتی می‌گویم انسان آکادمیک ایرانی درواقع سنت اندیشه‌ای در ایران هم هست، یعنی هم حوزویان را در برمی‌گیرد و هم دانشگاهی‌ها را در برمیگیرد و هم قدیمیتر از آن را در برمی‌گیرد: عقلانیت فلسفی و متافیزیکی، ساینس به معنای کاملاً نظری و ریاضیاتی‌اش. خود ریاضیات خیلی مهم است. اپیستمه یعنی اهمیت فلسفه نظری که یکی از سه قلمرو ارسطویی و یکی از دو قلمرو فارابی هست خیلی مهم می‌شود. اصالت نظریه یعنی تئوری که خودش موضوع مهمی است. مبناگروی در ایران خیلی با آن آشنا هستیم.

عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی اضافه کرد: فاندیشنالیسم هم می‌تواند ارتباطی با فاندامنتالیسم پیدا کند ولی اینجا داریم به لحاظ نظری می‌گوییم، فاندیشنالیسم در واقع یعنی بازگشت همه چیز به مبانی معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی و هستی‌شناختی آن. مجرد بودن، مطلق بودن، کلی، جهانشمول، قاعده‌محور، رویه‌ای، خنثی نسبت به ارزش‌ها و بر پایه روش کمی جمع داده‌ها یعنی ریاضیاتی و عقلانیت تحلیل محاسباتی، عناصر عقلانیت نظری هستند. اما وقتی وارد حیات عملی می‌شویم، عقل کلاً عوض می‌شود. عقل عملی از جنس عقل نظری نیست. اهمیت عمل یا پرکسیس یا اکشن، جزئی‌گرایی یعنی اهمیت امر پارتیکولار، زمینه‌مند، محتواگرا در مقابل عقلانیت ابزاری، یعنی همان دوگانه وبر، درک انضمامی، اصالت مهارت عملی که یک امر هنری است،  اینتویشن یا فهم شهودی، مسئله ارزشباری و ورودش به فهم و مسئله نریتیو، روایت و اهمیتی که روایت پیدا می‌کند، عناصر حقانیت عملی هستند.

بادامچی خاطرنشان کرد: با توجه به عناصری که عرض کردم، پرسش این است که آیا صدای این چرخش عملی به روش تحقیق رسیده است؟ در این گستره تحقیقی که دارم به نظرم می‌رسد نشانه‌هایی از توجه به این موضوع قبل از انقلاب وجود داشته است، مخصوصاً من به سه نفر توجه دارم. جلال آل‌احمد، علی شریعتی و احسان نراقی که به نظر می‌رسد که در اینها چرخش از عقلانیت نظری به عمل داریم. علی شریعتی آن صحبت معروفش هست که یک جور فلاسفه را زیر سؤال می‌برد و بعد از بوعلی عبور می‌کند به سمت ابوذر و خب این یک چرخش عملی را نشان می‌دهد. در آل احمد هم ما همین ادبیات را داریم و احسان نراقی که اساساً این نقد را به علوم اجتماعی وارد میکند و خودش سعی می‌کند تغییر ایجاد کند یا در الهیات سیاسی ما در دهه ۱۳۴۰ و ۵۰  در مناقشه معروف کتاب شهید جاوید چنین مسئله‌ای را می‌بینیم یعنی نگاه نظری یا نگاه عملی.

وی تصریح کرد: به نظر می‌رسد، علیرغم اینکه انقلاب اسلامی، یک موج انتقادی نسبت به عقلانیت و معرفت مدرن داشت اما به نحو پارادوکسیکالی منجر به تقویت بیشتر مبناگروی و عقل نظری و روش‌شناسی تئوریک و قاعده‌محور در اشکال مختلف فلسفی االهیاتی عملی و تکنولوژیک شده و این را شاید در انتهای بحث بشود تا حدی نشان داد. میخواهم با بررسی موردی چند مورد مهم نشان بدهم که چرخش عملی در ایران منعکس نشده و حتی برعکس تلقی شده است. بحث من شاید مشمول بر آن بحث دکتر عباس کاظمی راجع به سفر نظریه‌ها شود یعنی چرخش عملی وقتی به ایران وارد شده اساساً یک چیز دیگر فهمیده شده و برعکس شده است.

بادامچی تصریح کرد: من سعی می‌کنم خیلی سریع به موارد اشاره کنم. یک مورد، نیچه است که به نظر می‌رسد خوانش ما از او دقیقاً عکس خوانشی است که در خود اروپا و آمریکا وجود دارد. فقط این تعبیر را از دریفوس داشته باشید که می‌گوید باید یادآوری کنم…. میخواهم بگویم نهیلیسمی که نیچه از آن صحبت می‌کند دقیقاً عکس آن چیزی است که ما برداشت کردیم.

وی خاطرنشان کرد: دریفوس، مهمترین مفسر هایدگر است و تازه کتابهایش در ایران دارد به فارسی ترجمه می‌شود و ما خیلی با او آشنا نبوده‌ایم. او می‌گوید که باید یادآوری کنم که فرهنگ ما دوباره به این وسوسه افلاطونی مسیحی رها شدن از بدن آسیب‌پذیرمان برگشته است که منجر به نهیلیسم می‌شود. اینبار باید بر این وسوسه غلبه کنیم و همانطور که نیچه گفته بود، بندهایمان را به صرف میرا بودن و آسیب‌پذیر بودنشان تأیید کنیم. درواقع از نظر نیچه طبق خوانشی که دریفوس دارد میگوید، دستگاه متافیزیکی افلاطونی مسیحی است که نهیلیستی است و وقتی صحبت از مرگ خدا می‌شود، این برعکس آن چیزی است که ما در ایران فکر می‌کنیم که مرگ خدا را نشانه‌ای از ظهور نهیلیسم میداند! در واقع دریفوس می‌گوید که اینترنت دارد ما را برمیگرداند به همان حالت روحانی نهیلیستی و ما باید نیچه‌ای عمل بکنیم تا نهیلیست نباشیم‌ و این را مقایسه بکنید با بحثی که آقای دکتر عبدالکریمی در این کتاب مطرح می‌کند و اساساً پایان متافیزیک را پایان معنا و نهیلیسم میداند. دقیقاً عکس هم اینجا دارد، راجع به هایدگر اتفاق می‌افتد.

به گفته بادامچی، در خوانش گادامر، آرنت و دریفوس و هایدگر ذیل مارکس تحلیل می‌شود یعنی در ادامه مارکس و نیچه، هایدگر را داریم و اینها متفکرین چرخش عملی هستند. اما در ایران دقیقاً ما تحت تأثیر احمد فردید و هانری کربن خوانشی عرفانی، اشراقی، سنتگرایانه و نظرورزانه از هایدگر داریم. دکتر عبدالکریمی جایی به یکی از روشنفکران گمنام ایران، محمد رضایی – که البته غیر از آن محمد رضایی مطالعات فرهنگی است- می‌گوید که در ایران تا به حال کسی هایدگر را ذیل مارکس خوانش نکرده است. در حالی‌که این خوانشی است که ما در آرنت، گادامر و دریفوس می‌بینیم و این را مقایسه کنید با دکتر رضا داوری اردکانی که دقیقاً در یک دستگاه اشراقی ضد عمل و ضد پراکسیس قرار گرفته است. درباره پوپر هم همین بحث را داریم؛ یعنی در نزاع هایدگری – پوپری، پوپر به عنوان مدافع عقلانیت علمی و ایدئولوژی لیبرال دموکراسی خوانش شده و افرادی مثل دکتر علی پایا، پوپر را ذیل عقلانیت تحلیلی و فلسفه تحلیلی خوانده‌اند در حالی که از نظر پوپر، مهمترین دشمن رشنالیسم، نظرورزی قاعده‌محور است که به پوزیتیویسم منجر می‌شود و در سیاست نیز به ایجاد جامعه‌ای بسته و توتالیتر می‌انجامد.

وی خاطرنشان کرد: پوپر در واقع، حل مسئله عملی را راه حل علم می‌داند.

کوهن و فایرابند هم موارد خیلی جالبی هستند چرا که در ایران بیشتر توسط منتقدان علم مثل دکتر قوام صفری ترجمه شده‌اند و  مترجمان و خوانشگران دیندار این کتابها تصور کرده‌اند که در یک جزیره امن قرار گرفته‌اند که با این نقدها فقط علم زیر سؤال می‌رود و معرفت دینی بالا می‌آید در حالیکه متوجه نبوده‌اند که اساس بحث کوهن و فایرابند چرخش عملی است و معرفت نظری را به کلی به عنوان روبنا قرار می‌دهند و آنچه در ایران اتفاق افتاده، یک خوانش ارتجاعی از این دو محسوب می‌شود.

بادامچی افزود: دو نکته در اینجا وجود دارد. یکی مفهوم تجربه است که کوهن و فایرابند به شدت از منظر تجربی این نگاه قیاسی و ایدئولوژیکی علم را خوانش می‌کنند ولی در ایران در این نگاه و در این خوانش، تجربه اساساً زیر سؤال می‌رود و مسئله دوم پارادایم است که  از نظر کوهن و فایرابند، یک مسئله عدم آبجکتیویتی علم را نشان می‌دهد در حالیکه در ایران باب شده که همه از پارادایم صحبت و از آن دفاع می‌کنند.

عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی خاطرنشان کرد: در مورد بازار آزاد و هایک هم که نمونه خوانش دکتر اباذری از آن بسیار معروف است و کتاب بنیادگرایی بازار را از او منتشر کرد این نکته وجود دارد که هایک را دکتر اباذری به عنوان یک نگاه بازگشت به  مبانی مکتب اتریشی تحلیل کرده در حالی‌که اساس تفکر او، نقد هرگونه بوم‌مبناگروی نظری است و هرنوع صورتبندی کردن عمل انسانی را به شکل چارچوبهای اپیستمیک رد می‌کند و از آن برنامه‌ریزی در نمی‌آید چون هایک اساساً علیه برنامه‌ریزی توسعه کتاب دارد و این یکی دیگر از آن کج‌فهمی‌ها در ایران است. مارکس و مارکسیسم هم یکی از آن نمونه‌هاست. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم که در مقابل بحث‌های ارانی و احسان طبری نوشته شده دقیقاً یکی از نقاطی است که خوانش مارکس را در ایران به فضای فلسفی برد و عنصر پرکسیس و چرخش مارکس از نظر به عمل اصلاً دیده نشد. نطفه بحث از همان ابتدا چه در موافقین و چه در مخالفین تبدیل به یک بحث فلسفی شد که تا همین امروز هم همین گونه دیده می‌شود. حالا جالب اینجاست که خود علامه در یکی از مقالات این کتاب یعنی مقاله اعتباریات یک چرخش عملی انجام می‌دهد که تا الان هم هنوز خوب بررسی نشده و اتفاقاً آن مقاله به شدت لحن مارکسیستی دارد که من جای دیگری راجع به آن صحبت کرده‌ام.

بادامچی افزود: در مورد فوکو هم این مسئله را داریم. در همان کتاب دریفوس که از آن صحبت کردیم توضیح داده شده که فوکو یک چرخش عملی در میان زندگیش – دقیقاً در سال ۱۹۶۸ – صورت گرفته است. در ایران، هنوز تحلیل گفتمان را گفتمان متن میخوانیم یعنی عناصر عملی و چرخش عملی فوکو به سمت تبارشناسی در تحلیل گفتمان ایران وارد نشده است. در مطالعات فرهنگی هم همین مسئله را داریم. محمد رضایی در بحث‌های مطالعات فرهنگی وقتی آفتهای مطالعات فرهنگی در ایران و تفاوتش با مطالعات فرهنگی غربی را توضیح می‌دهد، دقیقاً باز هم نشانه‌ای از این است که مطالعات فرهنگی ذیل چرخش عملی به وجود آمده است. اصلاً جمله اول دکتر رضایی این سست شدن اجماع بر سر پروژه بنیانگرایی بعد از آشوبهای دهه ۱۹۶۰ است اما در ایران دقیقاً مسئله برعکس می‌شود و تقدم نظریه بر عمل اجتماعی و سیاستزدودگی مطرح می‌شود. ایرانشناسی هم همین‌طور هست. اگر دقت بکنید افشین متین در کتاب «هم شرقی هم غربی» توضیح می‌دهد که دوگانه‌های سنت – مدرنیته، قدیم – جدید، شرق – غرب و اسلام – سکولاریسم دیگر جوابگو نیست ولی در ایران ما همچنان ذیل دوگانه‌های مدرنیزاسیون – سکولاریزاسیون خوانش می‌کنیم.

وی تصریح کرد: در مطالعات تکنولوژی هم همچنان تکنولوژی را ذیل نظر و علم می‌خوانیم مثلاً هنوز «کارآفرینی» را ذیل تحقیقات علمی توضیح می‌دهیم در حالی‌که این چرخش در مطالعات تکنولوژی هم رخ داده است. تکنولوژی، محصول صنعت و یک نوع پرکسیس است و محصول علم نیست و در برنامه‌ریزی هم همینطور بوده است. جرالد فریدمن پدر برنامه‌ریزی شهری به خوبی توضیح داده که در دهه ۱۹۶۰ اساس ذهنیتی که ما از برنامه‌ریزی داریم، ذهنیت پشت درهای بسته به شکل علمی و تکنوکراتیک تغییر کرده و دیگر نمی‌شود از آن دفاع کرد.

عضو هیئت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی خاطرنشان کرد: میرسپاسی توضیح میدهد که روشنفکری ایران تحت تأثیر رورتی دچار فلسفه‌زدگی و غفلت در زمینه عملی است. محمد رضایی، یک روشنفکر گمنام است که شبیه همین نقد را سال ۱۳۸۴ مطرح می‌کند، تحت تأثیر آن، عباس کاظمی در کتاب تأملی در نظریه‌زدگی علوم اجتماعی در ایران همین بحث را مطرح می‌کند و اینجاست که مشخص می‌شود که چنین مشکلی که بسیار بسیار کم به آن پرداخته شده، در جامعه علوم اجتماعی ایران بسیار جدی و همچنان تداوم دارد و تداومش را بنا به همین چرخش عملی نباید تحلیل نظری کرد. این برمی‌گردد به نوعی بحرانی که ما به شکل مضاعف داریم.

بادامچی افزود: به نظر من، مسئله دیگر فقط نظریه‌زدگی به معنای غربی کلمه نیست. ما شاید چهار، پنج دلیل اصلی داریم که مشکلی که در دوره ۱۹۶۰ در عقل روشنگری تحلیل کردند در ایران به دلایل مختلف بسیار وخیمتر و فاصله ما از چرخش عملی، بسیار دورتر است.





CAPTCHA
دفعات مشاهده: 165 بار   |   دفعات چاپ: 87 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر