به گزارش روابط عمومی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی پنجمین نشست از سلسله نشستهای ارغنون خرد به «مسائل اساسی در نهضت مشروطه» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر سید مصطفی تقوی و دکتر علیرضا ملایی توانی و به همت مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی برگزار شد.
ملایی توانی با اشاره به اینکه عدالتخانه یکی از مهمترین رخدادهای مشروطه است گفت: در سراسر قاجار مشکل اجرای عدالت در ایران وجود داشته و این مشکل باعث شد ما فاقد نظام قضایی باشیم. اگر محکمهای هم وجود داشت مردم گاهی از آن راضی نبودند و به محکمه دیگری میرفتند به همین دلیل ما با حجم زیادی از احکام ناسخ و منسوخ در این دوره رو به رو هستیم.
او افزود: افرادی مانند امیر کبیر سعی کردند این سیستم را اصلاح کنند، اما چون با حاکمیت دوگانه سلطنت و روحانیت رو به رو بودند دچار مشکلاتی می شوند. همچنین به دلیل قرار گرفتن ایران در تحولات جهان و خاورمیانه، کشور در وضعیت پرتلاطم بود. نوسازیها و مقاومت در برابر آن افراد را به این نتیجه رساند که باید اصلاحاتی در ساختار صورت بگیرد.
ملایی توانی ادامه داد: هرگاه اصلاح صورت میگرفت جامعه را از حالت سنتی و توازن خود خارج میکرد به همین دلیل خواسته عدالت در مفهوم سنتی و مذهبی آن و از سوی دیگر عدالت به معنای مدرن آن مطرح میشود. بنابراین وقتی به مفهوم عدالتخانه میرسیم ابتدا مفهوم اندرزنامهای به ذهن متبادر میشد و دیگر عدالت به معنای مدرن. بنابراین ازاین مفهوم تلقیهایی متعددی شد. روشنفکران هم مطالبه عدالتخانه را داشتند. اما عدالتخانه چیست و چگونه باید تحقق یابد و نمودش در ساختار کشور چیست؟
به گفته این استاد تاریخ، این یکی از بحث برانگیزترین مباحث تاریخی ایران است و کسی نتوانسته پاسخ روشنی به این موضوع بدهد به شکلی که همه جریانات آن را بپذیرند. من در کتاب «تکاپو برای آزادی» در این باره بحث کردم. اخیرا هم کتاب فرصت از دست رفته پارلمان منتشر شده و این پرونده هنوز باز است.
او عنوان کرد: وقتی این مطرح میشود ما برداشتهای حداقلی و حداکثری داریم. حداقلی یعنی حکومت قاجار و طرفداران وضع موجود از اصلاحات در سیستم طرفداری میکردند. اما حداکثری بدین معنا بود که علمای معترض سیاسی و روشنفکران و سایر جریانات میخواستند پارلمان ایجاد شود. این تلاشهای مشترک انجام شد و مخالفان ائتلافی برای ایجاد یک نهاد قضایی مستقل کردند و این مطالبه یک تاکتیک برای پیشبرد مبارزه بود. اما بعدها خواسته فراتری مطرح شد که عدالتخانه در آن گم شد.
ملایی توانی گفت: اینجا تغییراتی در فرایند مهاجرت و تحصن در سفارت بریتانیا رخ میدهد و ترکیب عدالت و تغییر معنایی آن با مفهوم برابری و آزادی صورت میگیرد و این خمیرمایه مشروطه را شکل میدهد. اما اینکه در چه قالبی با آن برخورد کنیم جای مناقشه است.
او با اشاره به اینکه برخی از واژگان در درون یک سنت زاده میشوند توضیح داد: عدالتخانه از آن سنخ مفاهیمی بود که قابل ترجمه نبود و در اینجا هم با مفهوم آزادی یکسان نگاه داشته شد که مهمترین شعار انقلاب مشروطه شد.
تقوی نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه اصولا بحث عدالتخانه در این سلسله مباحث ذیل مشروطیت و نهضت مشروطه مطرح میشود و خودش استقلالی ندارد گفت: چون سرانجام اتفاقی در کشور ما رخ داد که مشروطه نام گرفت و مقوله عدالتخانه ذیل آن مطرح شد. بنابراین مقوله عدالتخانه و مشروطه در این بحث از هم جدا نیستند و در این برهه این دو مفهوم در هم تنیده شدهاند.
او با بیان اینکه نگاه ما به انقلاب مشروطه باعث شده ما به مفاهیمی چون عدالتخانه بپردازیم افزود: در این حوزه خلط مبحثهایی در تاریخنگاری و مواضع فکری سیاسی ما پیش آمده که لازم است به آن بپردازیم. به همین دلیل مفهوم عدل را باید در همان مقطع بررسی کنیم.
او ادامه داد: درباره عدالت قرائتهای مختلفی صورت گرفته اما برای مهم است که بدانیم در آن سال آن جامعه چه تعریفی از عدالت مبنای کنشاش بوده است.
تقوی با اشاره به اینکه سه رویکرد ایدئولوژیک، غیر زمانی دیدن و سیاستزدگی از فردای نهضت مشروطه گریبانگیر آن شد گفت: این آسیب تاریخنگاری ما در این باره است. راه درست یک پدیده این است که ما هر حادثه را آن طور که رخ داده بفهمیم، چون ما میتوانیم برای هر دورهای برای خودمان تحلیلی داشته باشیم. اما آیا این تحلیل میتواند ارزیابی درستی از آن حادثه بدهد. بنابراین باید در تاریخنگاری این را مد نظر داشته باشیم.
تقوی با بیان اینکه چند تا مقوله را باید از هم تفکیک کنیم چون کار علم تفکیک است یادآور شد: اقتضای تجدد و عالم جدید با تمدن غرب برای بشر پیش آمد و یک تقدیر تاریخی برای بشر غیر غربی به وجود آورد. من وارد این نمیشوم. به هر اندازه که این تشعش آن در دنیا موج ایجاد میکرد تاثیرش را میگذاشت. در ایران هم به همین نسبت به دلیل آگاهی از دنیای جدید آگاهیهایی مییافتیم و صرفا این آگاهیها هم از کانال روشنفکری نبودند، بلکه بر روی دوش اقشار مختلف بوده است. بنابراین ممکن است این قضیه در خیزش ما تاثیر داشته باشد اما تعیین کننده نیست.
به گفته این محقق تاریخ، وقتی نهضت عدالتخانه شروع شد و با مشروطه پایان یافت از اول تا آخر یک مطالبه خاص داشتند و در واقع انکشاف واژه عدالتخانه بود. بنابراین هر آنچه که طی مشروطه رخ داد ذیل جریان عدالتخانه بود. در اصل مطالبه عدل و عدالتخانه اگر روشنفکران هم نبودند رخ میداد.
تقوی با اشاره به اینکه از از جمله اعوجاجات تاریخنگاری ما مبالغه در نقش روشنفکران است گویی اگر انگار آنها نبودند هیچی نبود! عنوان کرد: روشنفکران، بازرگانان و ... تجربه ساختاری و نهادی جامعه غربی را منتقل میکردند. حتی در مدرسه شورای ملی روی صندلی نشستن معنی نداشت و بعد وقتی تجربههای غربی را دیدند از آن استفاده کردند. خود طباطبایی هم که با روشنفکران همراهتر است، نامههایی که به شاه نوشته نشان میدهد اساسا آن زمان بحث مدرنیته و ... مطرح نیست و به شاه میگوید در سایه و لطف خود این نهاد را تشکیل دهید.
او افزود: در اینجا عدالت به معنایی اینکه شاه و گدا با هم برابر باشند به معنای شان طبقاتی نیست، بلکه در برابر جرم یکی هستند. برای طباطبایی و بهبهانی این یک مفهوم دینی است نه حتی قانونی. در زمان شیخ کلینی هم همین تعریف از عدالت هست در حالیکه عدالتخانه نیست.
ملایی توانی در ادامه با بیان اینکه اصل اندیشهای که ما به مشروطه رسیدیم یک پدیده غربی بود و در درون آن میتواند انبوه دموکراسی خلق شود توضیح داد: این چیزی نبود که روحانیت فارغ از جهان غرب بتواند آن را کشف کند. روشنفکر به معنای غربی قابل انتقال به جامعه ایران نبود و نیازمند کاتالیزورهایی برای درک بیشتر آن بود. طباطبایی اگر از ابتدا میفهمید مشروطه اساسا سکولار است و بر حاکمیت انسان بر انسان منجر میشود نمیپذیرفت. اما او با مفهوم با واسطهای که به او رسید همراهی کرد. این درک از مشروطه برآمده ایدههای ایشان نبود، بلکه برآمده از تجربههای غربی بود. به همین دلیل است که شیخ فضل الله به دلیل زمینههای اجتماعی و بافت فکری و فرهنگی مفاهیم را جور دیگری درک میکردند.
او ادامه داد: ادوارد براون میگوید در مشروطه ایران روحانیت مشروطه خواه هوادار آزادی است، در حالیکه اگر مشروطه محقق شود، روحانیت در آن جایی ندارد! به این معنا که باور و علقههای دینیاش را در سیاست جای دهد این معنی ندارد. اگر مشروطه رخ میداد همین میشد. اعوجاج به دلیل فهمهای نادرست و واسطهای بود که بسیاری از روحانیون و کنشگران ما فهمیدند، چون تجربه زیستن مستقیم در غرب و خواندن متون آن را نداشتند.
تقوی در پاسخ به ملایی توانی عنوان کرد: کانال فیزیکی برای درک تجربه زیسته غربی مهم نیست. وقتی به عالم دینی بگوییم مبنای دنیای جدید اومانیسم است معلوم است که نمیپذیرد! حتی پیامبر هم این را نمیپذیرد. به همین دلیل اینها میگویند ما مفهوم عدالت و آزادی را بر اساس مبانی خودمان درک میکنیم و این بی صداقتی از سوی روشنفکران است.
ملایی در این راستا با بیان اینکه اینجا خلط مفهومی رخ داده گفت: در یک فضای سنتی غیر غربی در بهترین حالت میتوانستیم به اصلاح نظام قضایی برسیم، اما مفاهیمی چون آزادی بیان، حقوق بشر و ... مفاهیمی مدرن است که روشنفکران از غرب گرفتند و ترجمه کردند. من این عدم صداقت را قبول ندارم. شما برای اینکه تحرکی در جامعه درست کنید، اگر این مفاهیم را عریان بگویید برایش قابل فهم نیست. اگر مفهوم اومانیسم را برای یک عالم شرح دهید، معلوم است قبول نمیکند.
این استاد تاریخ با بیان اینکه روشنفکران این مفاهیم را سادهسازی و آن را پلهپله پیش بردند، یادآور شد: در ایران در یک مقطع بسیار کوتاهی شما به انقلاب مشروطه میرسید و این یکی از مهمترین و زیباترین تحولات آسیاست. شما برای نهادینه کردن این نیرو و فعال کردن آن باید از روحانیت استفاده کنید! اما فهم روحانی از جهان و جامعه با فهم مدرن فاصله دارد. شما در اینجا باید مفاهیم را تقلیل دهید تا جنبش مشروطه را راه بیندازید.
او با اشاره به اینکه آگاهی اجتماعی در بدنه جامعه ایران مرحله به مرحله صورت گرفته است توضیح داد: شیخ فضل الله در میانه این جنبش قرار دارد؛ با آن در مهاجرت کبری همراهی میکند، اینجا آرمانها و مفاهیم مبهم است و او هم با اعتماد به طباطبایی آن را همراهی میکند، اما وقتی نتیجه را میبیند چون با مبانی فکری او در تضاد است با آن مقابله میکند.
تقوی هم در ادامه با بیان اینکه دور رویکرد کلان از مشروطه شکل گرفته عنوان کرد: نخست محدود شدن سلطنت بر اساس قوانین است و اینکه مفاهیم مدرنیته باشد، اصلا معنایی ندارد. این تعریف سال ۱۲۸۵ کل جامعه از مشروطه است. اما یک رویکرد دیگر میگفت نه اومانیسم مطرح است و رابطه دولت و مردم باید تغییر کند. به همین دلیل از همین جا مخالفت صورت گرفت. پس باید محل تقریر نزاع روشن شود، اینکه کدام مشروطه مهم است. هیچ جامعهای نمیتواند فراتر و تضاد با ساختار خودش مطالبه کند.
او تاکید کرد: نمیشود جامعهای که شرایطی را طی کرده تا به دوره قاجار رسیده آن را در نظر نگرفت. پس طبیعی است که مشروطه به معنای مدرن آن برای جامعه ایران مقبول نبود و اساسا فرنگیمابی ضد ارزش بود. ممکن است بگوییم فرنگیمابی اساسا ارزش است، اما جامعه آن زمان این را نمیپذیرفت!
ملایی توانی هم گفت: من نمیدانم چه اصراری است که جناب ادبی روشنفکران را مقصر جلوه دهد! روشنفکری همواره در اقلیت و فشار بودند و در آن زمان با انواع برچسب چون سکولار، بابیت و ... تحت فشار بودند. من نمیفهمم چرا جریانی که فشار تحمل کردند اینگونه نقد میشوند؟!
او با بیان اینکه عدالتخانه همچنان که خودش مبهم بود فرمان مشروطه هم مبهم بود و روحانیت هیچ بدیلی برای تغییر ساختار اجتماعی نداشت عنوان کرد: پس از صدور فرمان مشروطه بحثهای مهمی از جمله در تدوین قانون انتخابات شکل گرفت. در این منازعات پیچیده این معنا به تدریج روشن میشود و بعد در تدوین و متمم قانون اساسی آن را میبینیم.
این استاد تاریخ ادامه داد: چرخه هدایت و پیشبرد مشروطه را روشنفکران داشتند. حالا روحانیت سه رویکرد داشته؛ یکی اینکه بیتفاوت باشد. بخش دیگری مثل نائینی، طباطبایی و ... این مفاهیم را درک میکردند و میدیدند در برابر این نتیجه یا باید آن را کنار گذاشت یا اسلامیاش کرد و این کار بسیار مهمی است و یکی از درخشانترین کارهای علمای شیعی بود که امثال نائینی، خراسانی و مازندرانی همین کار را کردند. دسته سوم هم اساسا آن را طرد میکردند و آن را با تفکر شیعی در تضاد میدیدند. پس من با ایده دکتر مخالفم! روحانیت لزوما در برابر ایده مشروطه نایستاد و برخی از علما مانند طباطبایی، نائینی و ... تلاش مجدانهای برای سازگاری این مفاهیم با اسلام کردند.
او یادآور شد: اما شیخ فضل الله و دیگران در برابر آن موضع گرفتند به همین دلیل میبینید طباطبایی و بهبهانی تا پایان در مجلس هستند و اثرگذارند. اگر تلاش اینها نبود مشروطه محقق نمیشد و تداوم نمییافت. تحصن شیخ فضلالله و دیگران در عبدالعظیم حسنی بحران آفرینیهایی کردند که علمایی مانند طباطبایی سعی میکنند آن را کنترل کنند.
تقوی در پاسخ با بیان اینکه من با تنوع قرائتها و فهمها در میان علمای دینی مخالف نیستم. اما بحث ما این است که کل قرائتهای آنها از مشروطه مبتنی بر سنت است؟! گفت: به نظرم این دو گفتمان نیست بلکه قرائتهای درون یک گفتمان است. این تحمیل اضافه بر سازمان باعث فشار بر مشروطه شد.
ملایی توانی هم بیان کرد: در درون روحانیت قرائت و دستهبندی متفاوت وجود دارد، اینکه مشروطه مستقر نمیشد و در انکشاف تاریخیاش به چیزهایی میرسد که مورد پسند روحانیت نیست به دلیل مسائل دیگر است. مدرس کسی است که در هر شرایطی در پارلمان حاضر است یا اگر مشکلاتی برای نائینی و طباطبایی پیش میآید به دلیل مسایل دیگر است. بهبهانی جانش را در این راه فدا میکند. روحانیهای دیگری در تنشهای مشروطه کشته میشوند. ما اما فقط فضل الله را برجسته کردیم. انبوهی از روحانیون نواندیش ذیل نام شیخ فضل الله گم شدند و نادیده گرفته شدند. آشتیانی جانش را در راه بازگرداندن مشروطه از دست میدهد، اما شما تا حالا نامش را شنیده بودید؟! ما هیچ خیابانی به نام طباطبایی، خراسانی، نائینی و ... نداریم. کجا حرمتشان را حفظ کردیم؟!
تقوی هم در ادامه گفت: با آن دو تعریفی که از مشروطه بیان شد تمام دعواها بر سر آن است. ما با چه منطق علمی باید بگوییم که قرائت اقلیت مبتنی بر مدرنیته به ملت ایران تحمیل شود، چون در آن دوره اساسا ملت ایران میخواستند فقط سلطنت محدود و کنترل شود! این شما هستید که یک چیزی از مشروطه در سال ۱۲۸۵ ساختید! نه چیزی درست شد، نه رخ داد و نه نتیجه درستی گرفت!! آن جامعه چیز دیگری میخواست!
ملایی توانی در پاسخ گفت: چون اصل ایده مشروطه مدرن و برآمده ازتحولات جهان بود. روحانیت به عنوان نماینده هم از آن حمایت کردند علمای مشروطه خواه بسیار بیشتر از مشروعه خواهان هستند! مدرس در تمام پارلمان حضور دارد.
او گفت: بشر را باید با ابزارهای بشری در صحنه سیاست محدود کرد. بشر وقتی به صحنه سیاست میآید باید رویش نظارت کرد و برای آن نیاز به ابزارهای مدرن مثل رای، پارلمان و ... است وگرنه اگر محدودیت نباشد مانند محمد علی شاه میشود که دوباره برای به توپ بستن مجلس به خشونت روی میآورد.
ملایی توانی با بیان اینکه جامعه ما در مسیر پویش تاریخی خودش که میخواهد یک تمدن مدرن ایرانی بسازد که تلفیقی از تمدن گذشته خودش و اکنون باشد و ناگزیر از این فراز و فرودهاست یادآور شد: نمیتوانیم انقلاب مشروطه را با انقلاب اسلامی در کنار هم بگذاریم، چون مشروطه لبخند به تمدن جدید و انقلاب اسلامی واکنش تند به غرب است. از آنجا از استبداد به سمت دموکراسی حرکت میکنیم اما در انقلاب اسلامی به سوی آموزهها و ارزشهای دینی میرویم. این دو با هم متفاوتند. جامعه ما توانمندیهایی دارد که در بازخوانی میراث فرهنگی خودش ظرفیتهایش را در قالب مشروطه، انقلاب اسلامی و ... نشان داده و این تکاپوها ادامه دارد.
حجت الاسلام رضا غلامی رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی هم در ادامه این نشست گفت: ضمن تشکر از استادان گرامی و پیشنهاد برای برگزاری یک نشست دیگر درباره رابطه دانش و دانشگاه و نهضت مشروطه چند پرسش و نکته را خدمتتان عرض کنم. پرسش نخست من از جناب دکتر ملایی این است که فرمودید عدالتخانه تاکتیک بود. من از صحبتهای جناب آقای دکتر تقوی استنباطم این بود که عدالتخانه هدف اصلی بود و چون هدف اصلی بود، نمیتواند تاکتیک تلقی شود. خودم هم اینطور فکر میکنم که عدالتخانه استراتژی بود نه تاکتیک.
او با بیان اینکه شکلگیری عدالتخانه، سلطنت را در گام اول از مطلقه به مشروطه تبدیل میکرد افزود: حتی میتوانست از دستگاه قضائی هم عبور کند ( البته اهمیت شکلگیری دستگاه قضایی در آن مقطع را دست کم نگیریم ) و به مجلس شورا با یک مدل سنتی برسد کما اینکه ما مفهوم شورا یا بیعت را در سنت سیاسی اسلامی داریم. البته قبول دارم که هنوز مدلهای عینی برای آن ایجاد نشده بود. بعد هم که مدل تلفیقی مانند مدل مرحوم نائینی ایجاد شد، از جانب مشروطهخواهان پذیرفته نشد. یعنی مشروطهخواهان از تقابل مرحوم نائینی و شیخ فضلالله خیلی استفاده میکنند، اما از مدل مرحوم نائینی که یک فقیه طراز اول شیعه است و سعی میکند بین نقاط قوت مدرنیسم و تعالیم اسلامی به نوعی پیوند برقرار کند، استقبال نمیکنند.
غلامی گفت: پرسش دیگری که میخواهم عرض کنم این است که علمایی که در مقابل شیخ فضلالله ایستادند، چقدر وجه مدرن و سکولار مشروطه و تبعات آن را برای اسلام شیعی عمیقاً درک میکردند؟ شاید جسارت تلقی شود، اما تلقی من این است که اکثر علماء عمق مدرنیسم و تبعات آن را برای اسلام سیاسی و فقاهتی متوجه نبودند و برعکس شیح فضلالله یا مدرنیسم را بهتر فهم کرده بود و یا به حساسیت تقابل مشروطه با دین زودتر از بقیه متوجه شده بود.
او افزود: یک پرسش مهم دارم و آن اینکه استبدادستیزی و استعمارستیزی دو بال مشروطه است. چه شد که استعمارستیزی به حاشیه رفت و حتی سفارت انگلیس که نماد استعمار است در جریان مشروطه نقش محوری پیدا کرد؟
به گفته غلامی، علمایی مانند شیح فضلالله نوری کما اینکه خودشان صریحاً میگویند، مشکلی با قانون اساسی یا نظامنامه نداشتند یا با مجلس شورای ملی. مشکل از آنجا شروع شد که قانون اساسی کپی قانون اساسی کشورهای اروپایی شد. مشکل آنجا بود که انطباق قانون با شریعت اسلامی مشکل پیدا میکرد یا بحث از فرق سر تا ناخن پا غربی شدن مطرح شد و ... پرسشی دارم از دکتر ملایی عزیز؛ چرا مشروطه بعد از فتح تهران، به رغم آنکه در اختیار مشروطهخواهان طرفدار غرب بود، هر قدر جلو رفت از آزادی و برابری فاصله گرفت و حتی به خشونت تقرب پیدا کرد؟
او یادآور شد: بر خلاف فرمایش دکتر ملایی، انقلاب اسلامی نه تنها پروژه ناتمام مشروطه در ساحت استعمارستیزی را تمام کرد و با جمع دموکراسی و دین، به خواست مردم ایران در حوزه عدالت جامعه عمل پوشاند؛ هرچند من معتقدم ما هنوز موفق به تحقق بخشی از اهداف انقلاب نشدهایم.
ملایی توانی در پایان با اشاره به تلقیهای متفاوت از مشروطه گفت: کنشگران مختلف تعاریف متفاوتی از مشروطه ارائه میکردند و به نظرم تاکتیک مفیدی در پیشبرد مشروطه بود. مدل نائینی مورد استقبال قرار نگرفت چون روحانیون نواندیش مشروطهخواه درباره مشروطه مباحثی را مطرح کردند. مشروطهخواهان مدل غربی را پیش میبردند و اعتنایی به مدلهای دیگر نداشتند.
او گفت: درباره فتح تهران هم بگویم پس از هر خشونتی شما نمیتوانید دموکراسی ایجاد کنید به همین دلیل بسیاری از انقلابها به دموکراسی نمیرسد وقتی اسلحه دست میگیرید نمیتوانید از دموکراسی حرف بزنید. مشروطه اول یک جریان آرام و دموکراتیک بود و با اینکه ما شهدای مشروطه داشتیم، اما باز جریان خشونتباری نیست و مجلس دوم هم یک ساخت اشرافی دارد.
دفعات مشاهده: 185 بار |
دفعات چاپ: 45 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر