گزارش نشست نقد و بررسی کتاب علوم انسانی در آیینه علوم شناختی
| تاریخ ارسال: 1404/2/25 |
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، نشست نقد و بررسی کتاب «علوم انسانی در آیینه علوم شناختی» به همت انتشارات پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم در غرفه این پژوهشگاه مستقر در سیوششمین نمایشگاه بینالمللی تهران با حضور لیلا اردبیلی (گردآورنده)، جبار رحمانی(منتقد) و علیرضا مرادی دبیر نشست برگزار شد. دکتر مرادی در ابتدای این نشست با اشاره به مهم بودن بحث شناختی گفت: این بحث در دهههای اخیر فضای علوم اجتماعی و فرهنگی را به خودش اختصاص داده است و اندیشمندان بسیاری به آن پرداختهاند. شاید بتوان ریشه بحث علوم شناختی را تا دوره روشنگری برگرداند. زمانی که اصحاب روشنگری بحثهای مهمی درباره ماهیت و چیستی انسان و نسبت آن با زندگی اجتماعی و واقعیت طرح کردند. در آن زمان بحث هابز که انسان گرگ انسان است، یا نگاه مثبت روسو که تمام خیرها را در درون آدمی میدید و جان لاک که ذهن انسان را مانند لوح سفیدی میپنداشت که هیچ لکهای بر آن نقش نبسته و از لحظه تولد است که محتوی فرهنگی و تجربههای زندگی اجتماعی ذهن را به خودش مشغول میکند. وی افزود: اگر اینها را نقطه شروع بگیریم بعدها به بحثهای بسیار زیادی دامن زد و مکاتب مختلفی در حوزه علوم انسانی مانند تجربهگرایی، رفتارگرایی و ... دامن زد و هرکدام از اینها به نسبت انسان با محیط اجتماعی دامن زدند تا در نهایت به دو چرخش مهم فرهنگی و ذهنی منتهی میشود که این دو چرخش محل یا مفصلی است برای تولد چیزی که خانم دکتر اردبیلی با عنوان علوم انسانی شناختی تعریف کردهاند. این مجموعه مقالات را که برآیند یک همایش بوده برگزیده و این کتاب برای پژوهشگاه یک نقطه شروع است. دکتر اردبیلی در ابتدای سخنانش گفت: کتاب برآیند یک همایشی با همین عنوان است که در تیرماه ۱۴۰۱ برگزار شد. ده مقاله از آنها را که ارزش چاپ داشت انتخاب کردم. این کتاب همانطور که در مقدمه اشاره شده به دو بخش تقسیم شده است بخشی مقالاتی هستند که چارچوب مفهومی و نظری را از مباحث علوم شناختی مطرح میکنند. دسته دیگر مقالات به مقالاتی اختصاص دارد که کاربست این چارچوبهای مفهومی را در یکی از مسائل روز ایران مانند آموزش و پرورش به کار بردهاند. مانند فهم شناختی از آرای کانت که از دسته دوم هستند. باید بگویم که کتاب تلاشی است برای رسیدن به طرحی بلندپروازانهای به نام طرح علوم انسانی شناختی است که مباحثی متفاوتی میتوان در آن طرح کرد و چالشهای زیادی هم خواهد داشت. علوم شناختی درواقع زاییده دو چرخه که از آن چرخههای کپرنیکی هم یاد میکنند است. یکی بر میگردد به ۱۹۵۰ و نقدهایی که چامسکی بر رفتارگراها وارد میکند. میگوید که شما کاملا ذهن را از توضیح و تبیین رفتار حذف میکنید و صرفا به پاسخ محرک بسنده میکنید. وی در ادامه گفت: ما در دورهای متاثر از هژمونی پوزیتویسم میبینیم که معناشناسی نداشتیم و این نشان دهنده این است که زبانشناسی و به تبع آن روانشناسی و ... تا حد زیادی مباحث مربوط به ذهن و معنا را حذف کردهاند. از چرخش دوم میتوان به چرخش فرهنگی یاد کرد. در آنجا تلاش میشود که فرهنگ به عنوان یکی از تبیینگرهای ساختارهای اجتماعی وارد مطالعات انسانی شود. این دو چرخش سبب شد که امروزه بتوانیم درباره علوم انسانی شناختی صحبت کنیم. یعنی جایی که متوجه میشوید که نمیتوانید واقعیت اجتماعی را بدون توجه به پیچیدگیهای ذهنی و فرهنگی مورد مطالعه قرار دهید. دکتر اردبیلی یادآور شد: به این ترتیب است که میتوان گفت امروزه با بحث علوم شناختی به طور کل و حوزههای که دارد میتوانیم از بحث علوم انسانی شناختی صحبت کنیم. هدف از آن این است که بتوانیم آنچه از مطالعات علوم شناختی برمیآید به مثابه یک لنز بگیریم و آن را روی پدیدههای مختلف انسان بندازیم. چالشی دارد که باید به آن توجه شود این است که بحث مطالعات میانرشتهای به صورت کلاسیک علوم شناختی متاثر از روان شناسی، علوم اعصاب، فلسفه ذهن، زبانشناسی، انسانشناسی، هوش مصنوعی و و غیره است. اما بعدها با گسترش این رشته این بحثها روی دین، رسانه و ... هم تاثیرگذار بوده است. اما در نگاه وسیعتر به رشتههای میانرشتهای باید تمایزی بین میانرشتهای ضعیف و قوی داشت. در میانرشتهای ضعیف، همکاری بین رشتهها وجود ندارد. مثلا دو فرد با دو گرایش مختلف به یک پدیده میپردازند و قرار هم نیست به یک نتیجه برسند، بلکه هرکدام از نگاه خودشان عمق آن پدیده را پیدا میکنند. در میانرشتهای قوی ما وارد یک کار گروهی میشویم و میخواهیم به یک انتظار روشی، مفهومی برسیم تا بتوانیم از آن طریق به یک روش نوظهور دست پیدا کنیم. هدف پدران علوم شناختی درواقع این بوده است. اما در یک فراتحلیل که بعد از چهل سال که از آن گذشته است دانشمندی به نام لویس متوجه میشود که چنین اتفاقی نیافتاده و همچنان در یک ورژن ضعیف داریم کار میکنیم. با این نگاه من مقالات آن همایش را برگزیدم و باید بگویم که در ایران همچنان علوم انسانی شناختی در سطح ضعیف آن است. یعنی به این صورت نیست که یک روانشناس در کنار دیگران بنشیند و با همدیگر یک پدیده را مطالعه کنند. جبار رحمانی عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی در بخشی از این نشست گفت: باتوجه به اینکه کتاب مجموعه مقالات است، دقیق جمعآوری شده است و مولفان هم خوب نوشتهاند. معمولا تجربه نشان داده که در ایران مجموعه مقالات برای همایش ضعیف هستند. اما این کار به این صورت نیست. از لحاظ پژوهشی صبغه و سویه پژوهشی دارند و خیلی خوب جمعآوری شدهاند و وجه ترویجی خیلی خوبی هم دارند. وی افزود: این مقالات نشان میدهد که ما هنوز در میانرشتهای ضعیف هستیم درواقع میانرشتهای در ایران مطرح شده که دو ساحت هم دارد یکی ساحت آکادمیک است که رشتههایی مانند روانشناسی و ... وارد میشوند و یک ساحت غیر آکادمیک در ایران دارد که دستههای حاکمیتی پشت آن هستند ذیل مفاهیمی که در نهادهای وابسته به قدرت هستند که در ایران کار میکنند. یعنی میانرشتهای نیامده مورد تصرف و مستعمره قدرت قرار گرفته است. شاید در همه جای دنیا همین باشد. دکتر رحمانی بیان کرد: میانرشتهای پیش از آنکه وضعیتی معرفتی باشد یک وضعیت پرکتیکال است، یعنی اصحاب علوم مختلف در یک فرآیند همکاری متقابل با همدیگر تولید علم میکنند. لذا مستلزم همزیستی و همکاری رشتههای مختلف است اما متاسفانه در ایران هنوز در سطح یک هستیم و میانرشتهای ضعیف است یعنی یک محقق کمتر با بقیه همکاری میکند و از آنها استفاده میکند و در نهایت در رشته خودش فرود میآید یعنی یک کاری که در یک فرایند گروهی و در نهایت منجر به یک معرفت جدید شود رخ نمیدهد. در نهایت هرکدام به گونهای روایت میکنند. هرکدام گروههای خودشان را دارند و در نهایت اینها در همایشی مانند این همایش میتوانند کنار هم قرار بگیرند اما با هم همکاری ندارند. وی در ادامه گفت: موضوع دیگری که خیلی مهم است این است که نشان میدهد این میانرشتهای ضعیف چگونه خودش را در محتوی هم نشان میدهد بحث چرخشهایی که خانم دکتر اردبیلی اشاره کردند و در آنجا توضیح دادند که چگونه چرخش معرفتی و چرخش فرهنگی اتفاقاتی را در توسعه علوم شناختی رخ دادهاند. اما وقتی توجه میکنیم میبینیم که همان منطق علوم شناختی ذهنمحور دارد عمل میکند. و در کار شما هم بدنمندی دیده نمیشود و در نهایت ما با یک بدنی که به وسط میآید ولی در بلند مدت این بدن میشود همان بدنی که علوم اجتماعی یا روانشناسی میخواهد. من این بدن را بدن اهلی شده نامگذاری میکنم. ما در بحثهای شما با بدنی مواجهایم که فرهنگ آن را دست کاری کرده، آن را کنترل کرده و حالا آن محمل تعین فرهنگ است. در حالیکه مرلوپونتی از یک بدن خام حرف میزند که ساختارهای بیولوژیک ما دارد عمل میکند. دکتر رحمانی بیان کرد: نکته دیگری که میبینم نگاه دکارتی است که هنوز دارد روی بدن عمل میکند یعنی وقتی از بدن حرف میزنند دوباره به سراغ ذهن میروند همان جایی که مغز است مطالعات بدنمندی در نهایت به همان وجه تعین یافته مادی ذهن دارد کار میکند. یعنی مغز، بقیه بدن در آن مهم نیست. به نظر میرسد که ذهنمحوری خودش را در یک نقشه بدنمندی هم بازتولید کرده است و معتقد است همه چیز در مغز است. در حالیکه خود آن هم متاثر از بخشهای دیگر بدن است که ما اینجا را نمیبینیم و به اصطلاح برخی که میگویند مغز دوم دستگاه گوارش ماست. این هم میتواند دیده شود. لذا فکر میکنم هنوز هم بدنمندی را محدود به ذهن میکنیم. هنوز عاملیت محیط ایرانی، عاملیت بدن انسانی ایرانی را در صورتبندی مقولاتش استخراج نکردهایم. به نظر میرسد که بدنمندی که مورد نظر است همان چیزی است که در کار آقای دکتر هاشمی میتوان دید. وی افزود: همچنان ما علوم اجتماعیها داریم از بدن اهلی شده حرف میزنیم. آقای دکتر هاشمی کاملا روی بدن بیولوژیک کار میکند. کاملا با عصب شناسی خیلی خام طبیعی دارد کار میکند که میشود به آن پرداخت. آیا این بدنمندی در فهم علوم اجتماعی ما عاملیت دارد یا خیر؟ فقط جایی است که از دریچه آن ما فرهنگ را خوانش میکنیم. دکتر اردبیلی در بخش دیگری از سخنانش گفت: بدن دو وجه دارد یکی بدن زیستی و دیگری بدن فرهنگی است. آنچه درباره مرلوپونتی مطرح کردید توجه داشته باشید که خاستگاهش فلسفه است اما ما درباره انسان صحبت میکنیم. خاستگاه مرلوپونتی بدن زیستی است و اصلا با بدنهای فرهنگی کار ندارد. در صورتیکه مقالات این کتاب به دنبال این هستند که بدن ایرانی را نشان دهند و با بدن زیستی کار نداریم. پاشنه آشیل روانشناسی و اعصاب دقیقا همین جاست، بدن زیستی را مورد توجه قرار میدهند. آیا بدنی که محمل عواطف و ترس است از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت نیست؟ اگر اینگونه است که هست، غم یک روس با یک ایرانی متفاوت است و اینها نشان دهنده این است که بدنها متفاوت هستند. قسمتی از علوم شناختی که به علوم اجتماعی مربوط است باید به این تنوع توجه کند.