به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری سومین نشست نقد کتابهای علوم شناختی که به نقد و بررسی کتاب احساس و شناخت ساختن ذهن آکاه نوشته داماسیو با ترجمه دکتر آرامی اختصاص داشت روز سهشنبه اول آبان ماه ۱۴۰۳ در محل تالار ابونصر محمد فارابی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی برگزار شد.
دکتر اردبیلی در ابتدا ضمن معرفی کتاب و نویسنده آن گفت: آنتونیو داماسیو یک عصبشناس پرتغالی-آمریکایی است. او در حال حاضر استاد علوم عصبشناسی، روانشناسی و فلسفه در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و ریاست مؤسسه مغز و خلاقیت را بر عهده دارد و چندین کتاب تألیف کرده است.
داماسیو با کتاب خطای دکارت در میان اصحاب علوم اجتماعی شناخته میشود. در این کتاب درخصوص عواطف در علوم انسانی صحبت میکند. داماسیو در کتاب خطای دکارت عقاید سنتی را در مورد ارتباط بین احساسات و عقلانیت به چالش کشید. در این کتاب جذاب و شگفتآور، وی خواننده را به یک سفر کشف علمی از طریق یک سری مطالعات موردی میبرد، چیزی را که بسیاری از ما مدتهاست به آن شک داریم نشان میدهد: احساسات یک چیز لوکس نیستند، آنها برای تفکر منطقی و رفتارهای عادی اجتماعی ضروری هستند.
آنتونیو داماسیو در کتاب احساس و شناخت سعی کرده است از ارائۀ اطلاعات زیاد و حجیم پرهیز کند و با استفاده از آخرین یافتههای علوم اعصاب و سایر حوزههای علومانسانی، و تأکید بیشتر بر جایگاه بنیادین احساس، پرتوی تازه بر مسئلۀ آگاهی بیفکند. کتاب کم حجم است. مولف در مقدمه کتاب آورده است: تلاش کردم هنر هایکو را تمرین کنم که همان مختصر نویسی و حذف زواید است این امر باعث شده کتاب خیلی تخصصی شود. و خیلی بین خطوط دارد، خواننده باید بداند تا کتاب را بفهمد. کتاب ۵ فصل دارد و در ۱۲۳ سامان یافته است. خود نویسنده میگوید در خطای دکارت که خیلی پر حجم بود ایده های جذاب من در میان بحث گم شده بود برای همین این کتاب را موجز و مختصر نوشتم.
در معرفی کتاب احساس و شناخت آمده است: «کتاب «احساس و شناخت» به ما کمک میکند تا بفهمیم چرا هوشیار بودن با حس کردن یکی نیست، چرا سیستمهای عصبی برای آنها ضروری است. مولف آخرین اکتشافات در علوم مختلف را با فلسفه ترکیب میکند و تحقیقات اصلی خود را مورد بحث قرار میدهد که درک ما از مغز و رفتار انسان را تغییر داده است. در اینجا راهنمای ضروری برای درک چگونگی تجربه دنیای درون و اطراف خود و یافتن جایگاه خود در جهان است.»
در ادامه دکتر علیزاده، دکترای زبانشناسی شناختی یکی از ناقدان این نشست در خصوص شمای کلی کتاب گفت: در این کتاب داماسیو راجع به سامانه موجود زنده و چگونگی شکلگیری آکاهی صحبت میکند. وی برای باکتری و ویروسها نیز یک هوش ضنمی قایل است. نویسنده برای زنبورها و مورچهها که در کلونی زندگی میکنند نیز تا حدی آگاهی قایل است چرا که آنها برای بقای خود و افراد در درون گروه تلاش میکنند که باعث آگاهی اولیه میشود. البته آگاهی فاخر برای انسان است که برای بقا و ارتقا و محیط زیستش تلاس میکند تا به خردورزی میرسد. فرهنگ را هم به نوعی وارد فرایند آگاهی میکند و بعد وارد اصل مسئله آگاهی میشود.
وی ضمن اشاره به ریشه کلمه knowing در لاتین و اشتراک ریشهای با cognition و معنای تخصصی آن در علوم شناختی گفت: بهتر بود که عنوان کتاب به جای شناخت از دانایی و دانستن استفاده میشد.
بدن مبنای آگاهی
دکتر رحمانی ناقد دیگر این نشست از منظر تخصص خود، مردمشناسی، گفت: کتاب ترجمه نسبتا روانی دارد البته در ترجمه واژگان اصلی انتخابهایی صورت گرفته که میتواند ما را در فهم دچار مشکل کند.
knowing بیشتر داشتن دانایی است و feeling مانند حساسیت بدنی است که واکنش در آن برجسته است. داماسیو تلاش میکند پایههای اساسی که ما داریم با آن به آگاهی میرسیم را توضیح دهد.
در این کتاب یک نوع تقلیلگرایی فیزیکال دیده میشود. تمام داستان فرهنگ و شناخت را بر اساس بدن بنا میکند و توضیح میدهد. یک پارادیم است که بدن به عنوان بنیاد و مبنای بحث برجسته است. آنچه که شناخت و آگاهی در علومشناختی قرار میگیرد در نسبت نگاه مطرح شده در این کتاب پسینی است. سعی میکند ریشه اولیه شناختهای ما و سامانههای دانایی را بررسی کند. باید توجه کرد در کتاب نقطه شروع را روی بدن قرار میدهد. بدنی که گوشت و استخوان است و سامانه پیجیدهای به نام عصب.
وی در ادامه افزود: به این نکته باید دقت کرد که در این کتاب به مسیرهای موفق بیولوژی تاکید شده، ما نمیدانیم موجودی که بقا پیدا نمیکند چه اتفاقی برایشان افتاده آیا آگاهی خطایی پیدا میکنند یا سامانه عصبی خطا پیدا میکند و از بین میرود. در اینجا به اینها پرداخته نمیشود.
در آغاز کلمه نبود
اردبیلی دبیر نشت با طرح این سؤال که آگاهی تا چه اندازه اجتماعی است اظهار داشت: فصل نخست با این جمله شروع میشود که در آغاز کلمه نبود. این یک شوک است. این چیزی که مهم است خود بودن است. اصل بقاست. این بودن تا چه اندازه اجتماعی و تا چه اندازه آگاهی اجتماعی است. آگاهی در خلا رخ نمیدهد داماسیو میگوید: بودن، حس کردن و دانستن؛ اما میدانیم که اینها همه اجتماعی هستند.
درپاسخ به این پرسش دکتر رحمانی گفت: کتاب ایدهای دارد که چالب است؛ موجودات به خاطر بقا مکانیسمهایی را شکل میدهند. داماسیو میگوید ویروس که زنده نیست نیز این مکانیسم را دارد. خیلی عقب رفته و با یک تقلیلگرایی از موجود هم رفته پایینتر که به آن هوش اولیه میگوید. نویسنده کتاب میگوید که این هوش اولیه میشود هوش پیچیده و بعد آگاهی شکل میگیرد و در اثر آن امکان خلق فرهنگ پدید میآید. در اینجا با علوم اجتماعی چالش پیدا میکند. امر اجتماعی با اینکه متاخر است اما در مقابل مسئله حیات که عقبه دارد سیستمی جدید و نوپاست اما توانسته کار کند و عاملیت داشته باشد.
وی در ادامه افزود: باید توجه کرد الگوهای شناختی فرهنگی در تعارض بنیادی با شناخت بدنی و ذهنی اولیه نیست اما کاملا کپی و در امتداد آنها نیستند و خودمختار عمل میکنند و توسعه پیدا میکند و حتی میتواند سرنوشت انسان و حیوانات و گیاهان را تغییر بدهد مثل اهلیسازی. اینجا سازوکارهای ثانویه است که توانشهایی دارد که حیات را در قالب فرهنگ شکل میدهد.
نقش فرهنگ بر بودن
دکتر علیزاده در خصوص نسبت ادراک و فرایندهای ذهنی از منظر داماسیو گفت: جایی در کتاب میگوید منظره یا آهنگی که میشنویم ادارکی ایجاد میکند و این ادراک ایجاد شده ربطی به جسم ندارد. این ادراک در جسم من وجود ندارد و جایی دیگر است که برای من ایجاد شده است و ادراک را احساس ایجاد میشود. کتاب خیلی خلاصه نوشته شده و برخی مطالب را بیان نکرده و برخی جاها به مشکل میخوریم. داماسیو نتوانسته نقش فرهنگ بر بودن را توضیح دهد. احساس را برای انسان و موجود مهم میداند تا مدیریت زندگی انجام دهد و احساسات ما را نگهبانان بقا میداند. احساسات حدفاصل مهم بین موجود و آگاهی میداند. اما به نظر من احساسات را محدود دیده است. بسط و بازکردن و اینکه برهم کنش این احساسات با هم چگونه است و تا چه اندازه پیچیده میشوند و شاید ماهیت اولیه خود را از دست بدهند را بیان نکرده است.
نکته دیگر اینکه من احساس میکنم داماسیو خیلی نتوانسته ارتباط میان ارتباطات حسی و حرکتی بودن و محیط را توضیح دهد و یا زیاد به آن قایل نبوده اما در بدنمندی میگویند ما موجودات نورونی هستیم که مفاهیم ذهنی را از رابطه این جسم با محیط میگیریم. محیط من انگار درون من است. ادلمن در کتاب زبان وآگاهی این را به خوبی توضیح داده است. ادلمن در کتاب خود به تبیین نظریه آگاهی پرداخته است. نظریه وی یکی از پیچیده ترین نظریان درباه آگاهی بشر است. او توضیح میدهد که چگونه ایجاد مدارهای نورونی باعث افزایش یا قوی شدن احساسات، افکار و تجربیات میشود.
لحظه پیدایش آگاهی
دکتر رحمانی در ادامه درخصوص دیدگاه داماسیو درباره احساس بیان داشت: دستگاه عصبی داریم که داخل بدن است و دیگر اعضای بدن مانند گوشت و استخوان، تعامل این دو مهم است. این احساس در مراحل بعدی پایهای است برای شکل گرفتن آگاهی. از نقش احساس در ایجاد آگاهی نباید غافل شد. داماسیو نقشی که به بدن میدهد مهم است و به آن در شکلگیری احساس نقش مستقلی میدهد.
وی پایان درخصوص ارتباط بین احساسات و فرهنگ در این کتاب گفت: احساسات مکانیسمهایی هستند که با آن با جهان مواجه میشویم و در راستای همان دستورالعملهایی برای بقا شکل میدهیم . احساسات اولیه که داماسیو در بارهاش صحبت میکند واکنش ما به بقا را دارد توضیح میدهد لحظه پیدایش آگاهی را توضیح میدهد که احساس در آن نقش دارد.
در ادامه جلسه حاضران ضمن بحث و گفتگو، به طرح پرسشهای خود پرداختند.
دفعات مشاهده: 152 بار |
دفعات چاپ: 4 بار |
دفعات ارسال به دیگران: 0 بار |
0 نظر