در کنار نظریۀ به دست آمده که بر حضور اجتماعی، رشد و پیشرفت، مدیریت زندگی فردی، دانش اندوزی، شکل گیری نظام ارزشی جدید و درنهایت بر استقلال تأکید دارد و نتیجه حاصل آمدۀ دختران درنتیجۀ تواناشدن است و آن چیزی است که دختر ایرانی مشارکت کننده در پژوهش از تجربۀ زندگی دانشگاهی به دست می آورد و از آن در قالب تواناسازی یاد می کند، نشان میدهد که بین واقعیت جاری در بافت آموزش عالی و آنچه حاکمیت به دنبالش است، تمایزی شدید وجود دارد. گویا مسیری در آموزش عالی ایرانی ترسیم شده است که سیاستگذاران، راه خود را می روند و دختران مسیر خود را می پویند. در این شکاف عمیق، طبیعی است که خطراتی، هم دختران و هم سیاست گذاران را تهدید کند.