EN fa

فلسفه اسلامی باید فاصله‌اش را با زندگی بشر کم کند

 | تاریخ ارسال: 1401/7/27 | 
حجت الاسلام  و المسلمین دکتر علیرضا قائمی نیا در نشست «پدیدار شناسی اعتباریات» که چهارشنبه ۲۷ مهرماه در موسسه مطالعات فرهنگی و‌اجتماعی برگزار شد طی سخنانی گفت: در جهان غرب جریان های مختلف حضور دارد و برای زندگی پاسخ های متعددی ارائه می کند به عبارت دیگر جهان غرب خصلت فلسفی دارد و فلسفه در زندگی بشر حاکم شده است. در حالیکه فلسفه اسلامی متاسفانه هنوز این ارتباط را با زندگی مردم و عینیت جامعه برقرار نکرده و از ارتباط برقرار کردن با جهان جا مانده است.

عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در پاسخ به این سؤال که چه باید کرد ادامه داد: برخی راه‌حل را تزئینی می‌دانند؛ بدین معنی که در مواجهه با این انسداد فلسفه اسلامی برخی معتقدند که فلسفه اسلامی به پایان خود رسیده است. من این راه حل را نمی‌پذیرم. برخی دیگر راه حل مواجهه با این مسئله را تحمیل می‌دانند که فلسفه را به همین شکلی که وجود دارد حفظ کرده و آن را در حوزه‌های مختلف با مسائل متفاوت تطبیق دهیم. برخی نیز راه حل سومی را که استنباط است پیشنهاد می‌دهند و می‌گویند مسائل را از فضا و فلسفه‌های جدید بگیریم و از فلسفه اسلامی پاسخ آن را استنباط کنیم. این هم ره حل موفقی نیست.
 
دکتر قائمی‌نیا با بیان اینکه فلسفه باید دو صورت متفاوت داشته باشد عنوان کرد: یکی فلسفه‌ای که ناظر بر آسمان هفتم و دیگری فلسفه‌ای که ناظر بر زمین است و این دو باهم متفاوت است. اینکه فلسفه توانست در غرب با جامعه ارتباط برقرار کند به این دلیل است که فلسفه را از کف زمین شروع می‌کنند و مباحث انتزاعی آن را حذف کرده‌اند و این مباحث از فلسفه غرب حذف شده است. 

او ادامه داد: ما فلسفه را دو جور می‌توانیم تنظیم کنیم؛ یک‌بار از پایین به بالا و دیگری از بالا به پایین که فلسفه‌ای که از پایین به بالا تنظیم می‌شود به معنای دور خود پیچیدن است و نوآوری نمی‌تواند داشته باشد. زیرا فلسفه زمینی نمی‌تواند فلسفه آسمانی را حل کند. بنابراین من راه حل برون‌رفت از این انسداد را تزئین، تطبیق و استنباط نمی‌دانم و این به‌نوعی دور خود پیچیدن است.

عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: راه حل پیشنهادی من دیدگاه تلفیقی است. تلفیق به معنای ترکیب و مخلوط کردن دو فلسفه نیست بلکه یک بحث جدی در علوم شناختی است که ادعایش این است که تفکر از آمیختن فضاهای ترکیبی مختلف به وجود می‌آید و خصلت تفکر این است که با تلفیق پیش ‌می‌رود.
 
دکتر قائمی نیا دراین‌باره با ذکر مثالی دیگر شرح داد: نظریه ترنر در علوم شناختی می‌گوید تفکر خصلتش این است که با تلفیق فضاها جلو می‌رود. به این معنا تفکر بشر پیوستگی دارد. 

این استاد حوزه و دانشگاه گفت: ما در فلسفه اسلامی نیز تلفیق را داریم و ابن‌سینا فلسفه ارسطو را با تلفیق تبدیل به یک فلسفه جدید کرد و اساساً فلاسفه با تلفیق جلو می‌روند. فلسفه‌های جذاب فلسفه‌هایی هستند که تلفیق جدیدی را انجام می‌دهند. فلاسفه اساساً با تلفیق مفهومی جلو می‌رود. 

به گفته قائمی نیا، هر فلسفه‌ای تلفیق فلسفه‌های قبلی است و می‌توان در هر فلسفه‌ای این را نشان داد. حتی علم نیز متکی به تلفیق است و ما فضاهای قبلی را با فضاهای جدید تلفیق کرده و عنصر جدیدی را خلق می‌کنیم.

او درباره نظریه تلفیق مفهومی بیان کرد: این نظریه در مورد فلسفه هم صدق می‌کند و هر فلسفه‌ای ترکیبی از فلسفه‌های قبلی است و تلفیق فلسفه‌های مفهومی بدیع و کارا، آینده فلسفه اسلامی است که راه‌حل‌های جدید و قابل قبولی را در این فلسفه ارائه می‌دهد.

دکتر قائمی‌نیا درباره چگونگی مواجهه ما با فلسفه غرب بیان کرد: مواجهه ما با فلسفه غرب باید به‌گونه‌ای باشد که عناصری از فلسفه اسلامی با عناصری از فلسفه غرب باهم جمع شوند تا بتوانند ساختار مفهومی جدیدی ایجاد کنند و این تنها راه رشد فلسفه اسلامی است و با تلفیق می‌توان در انسداد فلسفه اسلامی گشایش ایجاد کرد. آینده فلسفه اسلامی منوط به تلفیق فلسفه‌های جدید است. 

عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی یادآور شد: دکارت که از عالم بریده است نمی‌تواند راه‌حل مناسبی برای حل مشکل فلسفه به دست دهد. نیچه نیز می‌گوید فلسفه‌هایی که در پیاده‌روی به وجود نیایند فلسفه نیستند. درواقع فلسفه‌ای که با زندگی روزمره بشر سروکار نداشته باشد و گره از کار بشر باز نکند فلسفه نیست.

او با بیان اینکه البته فلسفه اسلامی مسائل الهیاتی و انتزاعی را خوب حل می‌کند اما باید فاصله خود را با زندگی روزمره بشر کم کند عنوان کرد: بنابراین پروژه جدید در فلسفه اسلامی باید این‌گونه باشد که قرائتی نشانه‌شناسی از فلسفه اسلامی ارائه کرد زیرا یک ظاهر دارد و یک باطن و می‌توان نگاه‌هایی را از دل فلسفه اسلامی بیرون کشید که مصداق عینی آن پدیدارشناسی الهیات است.


حجت الاسلام  و المسلمین دکتر رضا غلامی در این بخش از سخنان دکتر قائمی نیا با بیان اینکه تلفیق اساساً در میان دو پدیده متجانس رخ می‌دهد عنوان کرد: در فلسفه‌های جدید و مدرن مفاهیمی وجود دارند که به متعلق به دنیاهای دیگری هستند اما حالا چه خصلت‌هایی را می‌شود برای فلسفه اسلامی برشمرد که لاینفک هستند و قابل جداسازی نیستند. مثلاً اگر فلسفه اسلامی کارش هستی‌شناسی و وجود شناسی است این را می‌توان جز خصلت‌های ذاتی آن دانست یا خیر؟ یا در روش‌شناسی اگر برهانی و قیاسی را خصلت ذاتی فلسفه اسلامی دانستیم  چطور می‌توان روش‌های دیگر را به آن اضافه کرد؟ در بحث جامعه نیز اگر فلسفه اسلامی وارد جامعه شده هم‌پوشانی‌هایش با علم چه می‌شود؟ لطفاً دراین‌باره توضیح دهید.

دکتر قائمی نیا دراین‌باره گفت: تلفیق دو گونه است؛  در برخی از پدیده‌های متجانس یک نوع تلفیق می‌دهد اما در برخی نه. در پدیدارشناسی ساختار را از فلسفه اسلامی  می‌گیرد اما پدیدارشناسی هایدگر هم در آن حضور دارد. فلسفه اسلامی را باید قرائت نشانه‌شناسی کرد و یک ظاهر و باطن دارد. ظاهر فلسفه اسلامی ممکن است با جامعه جور در نیاید اما از لحاظ باطنی می‌توان مسائلی را از آن استخراج کرد که با زندگی انسان جور درمی‌آید. درباره معیارهای تلفیق نیز باید درباره تلفیق فلسفه اسلامی با غرب کار کرد.


این عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در بخش دیگری از سخنانش درباره اعتباریات شرح داد: اعتباریات را مرحوم طباطبایی صورت فلسفی به آن داد و سه استفاده از این بحث کرد. یکی در اصول فلسفه و روش رئالیسم بود به این معنا که ما ادراکاتی داریم که انعکاس عالم خارج نیستند. یک دسته از ادراکات به اعتبار انسان پیدا می‌‌‌شوند و رئالیسمی که می‌پذیریم باید گسترده باشد که هم ادراکات حقیقی و هم ادراکات اعتباری را در برمی‌گیرد.

او افزود: علامه یک بحث هستی‌شناسی هم دارد و به هستی اعتباری و حقیقی تقسیم می‌شود. در بحث سوم هم ایشان مباحث فلسفه دین خود را در این تفکیک وارد می‌کند. علامه این نقیصه را در فلسفه غرب و اسلامی می‌دید که باید هستی‌شناسی و در ادامه دین‌شناسی ما تغییر کند.

عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با طرح این سؤال که اگر بخواهیم در این حد به قضیه بپردازیم مشکل چیست؟ توضیح داد: در این حال اعتباریات یک فلسفه زندگی به شما نمی‌دهد. ما می‌توانیم بخشی در فلسفه اسلامی ایجاد کنیم که اعتباریات یک فلسفه فراگیر و یک فلسفه زندگی به شما بدهد. در حد اینکه قدم بزرگی در فلسفه اسلامی برداشته و فاصله بین مباحث انتزاعی و اجتماعی را پر می‌کند.

دکتر قائمی‌نیا اعتباریات را به‌عنوان یک جریان پدیدارشناسی مطرح کرد و گفت: من پدیدارشناسی را در همان معنای هایدگری آن در نظر می‌گیرم که وجود چگونه در عالم واقع تجسم می‌یابد. برای داشتن قرائت پدیدارشناسی در اعتباریات در قدم اول باید در حیث التفاتی یک تفکیکی انجام داد. 

به گفته این محقق، پدیدارشناسی جریان تنومندی است که به‌عنوان مضمون و روش تحقیق به کار می‌رود و اگر بتوان به کمک فلسفه اسلامی یک جریان پدیدارشناسی را ایجاد کرد می‌توان در زمینه‌های دیگر نوآوری داشته باشیم.
او در انتها قدم اول برای فهم پدیدارشناسی اعتباریات را تغییری دانست که باید در نگاه اول به حیث التفاتی داشته باشیم و ادامه داد: هوسرل محور بحث‌های پدیدارشناسی را التفاتی می‌دانست. این تغییر یادآور همان در عالم بودن انسان و نگاه فلسفی به انسان است. دازاین موجودی است که در عالم است و این تغییر نگاه فلسفه به انسان است که او را موجودی در عالم در نظر می‌گیرد.
به گفته او، قدم بعدی انتقال دادن اعتباریات از روابط ذهنی به روابط بیرونی است. اینکه من اعتبار می‌کنم این شی مال من است و من مالکیت آن را دارم یک حیث التفاتی ذهنی است. مرحوم علامه طباطبایی مباحث خود در حیث التفات ذهنی بحث می‌کند.  اعتباریات مربوط به روابط انسان است. این دوگام همدیگر را کامل کرده و ما وارد حوزه پدیدارشناسی هایدگر می‌شویم. اگر اعتباریات به حیث وجودی انسان مرتبط شود و اینکه انسان موجودی اعتبارگر باشد دو ادعا مطرح می‌شود اینکه انسان هستی را در قالب اعتباریات می‌فهمد. یک انسان وجود را در هستی در قالب از دست رفتن اعتباریات می‌فهمد پس انسان هستی را در این قالب درک می‌کند. زندگی معنی‌اش را از اعتباریات می‌گیرد و اعتباریات است که به هستی معنا می‌دهد. 

عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه انسان در مقام تحقق در جهان اعتباریات زندگی می‌کند و ارتباطش با این جهان نیز از این منظر است توضیح داد: نسبت‌های گوناگونی انسان با اعتباریات دارد؛ یکی فاعلی است که اعتباریات حیث فاعلی کنش انسان‌هاست. یکی دیگر حیث قابلیت‌های اعتباریات است.  
او افزود: اعتباریات باید به امور حقیقی برگردد اگر انسان با اعتباریاتی ارتباط یابد که ریشه در حقیقت ندارد اصالتی پیدا نمی‌کند. تمام مباحث مرتبط با پدیدارشناسی با نگاه اعتباریات قابل بازنگری است. هایدگر  اگرچه مفاهیم اگزیستانس ارائه می‌کند اما این مفاهیم در قالب اعتباریات قابل فهم هستند. ترس به‌صورت مطلق معنا ندارد بلکه ترس باید به‌سوی از دست رفتن اعتباریات معنا یابد.
او با اشاره به اینکه اعتباریات قبل از اینکه در معرفت ظاهر شوند در روابط وجودی خانه دارند و این روابط با پدیده‌ها ممکن است حقیقی و یا اعتباری باشند گفت: از سوی دیگر ما هستی را در اغلب اعتباریات می‌فهمیم و اعتباریات است که به هستی ما معنی می‌دهد. تفکر را هم می‌توان به حقیقی و اعتباری تقسیم کرد اکثر تفکر انسان‌ها اعتباری است نه حقیقی. تعلیق هم ممکن است وجودی یا ذهنی باشد اما آنچه تفکر می‌سازد تعلیق اعتباریات است.
غلامی در ادامه این نشست گفت: شما چطور بحث اصالت ماهیت و وجود را در این موضوع بررسی می‌کنید. اعتباریات به‌ویژه ذهنی یک‌جور ماهیت است. 
او ادامه داد: از سوی دیگر ذهنی بودن اعتباریات منافاتی با درک جهان ندارد انسان می‌تواند جهان را به‌صورت ذهنی فهم کند. اساساً این چه ایرادی را به وجود می‌آورد؟ چرا آن‌قدر اصرار دارید که التفات وجودی است نه ذهنی. بسیاری از مباحث فصوص التفات ذهنی است و بسیاری از گره‌ها را باز می‌کند.
دکتر غلامی با طرح این سؤال چطور می‌توان وجود را از اعتبار وجود تفکیک کرد؟ عنوان کرد: وجود بر اساس نظر شما همان اعتبار وجود است یعنی ترس امری اعتباری است. پس چیز دیگری به نام حقیقت وجود دارد. این را می‌توان به کل هستی تعمیم داد. همچنین خصلت فلسفی اعتباریات از نظر روش‌شناسی چگونه می‌توان شرح داد؟
دکتر قائمی نیا در پاسخ گفت: این را در حیث التفات ذهنی و وجودی می‌توان در نظر گرفت و در فلسفه اسلامی ما حیث التفات ذهنی وجود دارد اما در بطن زندگی آیا می‌توان این دو را از هم جدا کرد. پدیدارشناسی که من روی آن تأکید دارم آبجکتیو است یعنی پدیدارشناسی در بطن زندگی حضور دارد.
عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: شما اعتباریات را به سطح در عالم بودن انسان تنزل دادید و از سوی دیگر با جریان پدیدارشناسی پیوند برقرار کردید. شما ببینید این نگاه به متون دینی نزدیک‌تر است یا فلسفه صدرا؟
ما یک پدیدارشناسی می‌توانیم بر اساس اعتباریات داشته باشیم که پیوند نزدیکی با متون دینی دارد بنابراین این واقع تلفیق است. چه کسی اعتباریات را در متن زندگی دیده است؟ این‌ها باید بررسی شود. اعتباریات در اینجا استعلایی نیست و در متن زندگی اگر انسان روابط اعتباری نداشته باشد چیزی معنا ندارد.
دکتر قائمی نیا با بیان اینکه پدیدارشناسی دو نوع سابجکتیو و آبجکیتو است گفت: طبق یک قرائت من معتقدم که از بحث عرفان نظری غفلت شده است چون این یک دستگاه پدیدارشناسی وجود است. چون وجود انسان التفاتی است ذهن انسان هم التفاتی است. ما باید از عرفان متافیزیکی فاصله گرفته و به‌سوی عرفان وجودی برویم.  

 




CAPTCHA
دفعات مشاهده: 179 بار   |   دفعات چاپ: 60 بار   |   دفعات ارسال به دیگران: 0 بار   |   0 نظر