به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، نشست نقد و بررسی کتاب «نوآوری در حکمرانی آموزش عالی، وضعیت نوآوری در نظام حکمرانی چند دانشگاه برتر ایران» با حضور رضا مهدی و احمد کیخا (مولفان این کتاب)، هادی یوسفی و حامد کمالی به عنوان منتقد و احمد ملکوتی به عنوان دبیر نشست در غرفه پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی وزارت علوم مستقر در سیوششمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران برگزار شد.
دکتر کیخا: هدف از این کتاب باز کردن بابی برای گفتگو درباره حکمرانی در آموزش عالی است نکته مهم دیگر این است که این کتاب را ما با رویکرد نقادانه ننوشتیم بلکه یک رویکرد مثبتنگر داشتیم. ما به دنبال به چالش کشیدن نبودیم بلکه به دنبال این بودیم که در شرایطی که آموزش عالی ما دارد آیا براساس یک الگوی بین المللی نوآوری انجام دادیم یا خیر؟ همانطور که از عنوان کتاب مشخص است نوآوری در حکمرانی آموزش عالی، این پرسش پیش میآید که نوآوری پیش زمینه حکمرانی است یا نوآوری محصول حکمرانی است؟ این هر دو گزاره درست است وقتی نوآوری را محصول حکمرانی در نظر بگیریم. یعنی وقتی سازوکارهای ما مشارکتی باشد و شفافیت و عدالت باشد نتیجه آن نوآوری میشود. حالا اگر این گزاره را برعکس کنیم باز هم درست است یعنی هر چقدر ما سازوکارهای مشارکتی داشته باشیم و ... محصول آن یک حکمرانی منطقی میشود.
در فصل اول مفهوم نوآوری را بحث کردیم نوآوری به معنای خلق یک محصول جدید نیست آن اختراع میشود اما نوآوری در درون خودش یک دگرگشت، یک تحول و تکامل دارد. اگر این را به کاروِیژههای دانشگاه تعمیم بدهیم میشود آموزش، پژوهش، پیامد اجتماعی و فرهنگی یعنی یک یک بروز رسانی، تحول یا تکامل رو به بهبود داشته باشند. دانشگاه را به عنوان یک سیستم باز در نظر گرفتهایم. که به نظریه سیستمها برمیگردد، یعنی دانشگاه هم بر محیط تاثیر میگذارد و هم از محیط تاثیر میپذیرد.
مثلا االان در مواجهه با هوش مصنوعی خیلی از دانشگاههای دنیا هم سازوکار مشخصی برای آن ندارند. بحث این است که با برخورد قهری نمیتوانیم جلوی تغییرات را بگیریم دانشگاهها باید به سمت در آغوش کشیدن فناوری پیش بروند. نوآوری در حکمرانی آموزش عالی ایران یک ضرروت است. بعد از این شواهدی را آوردیم که اصلاحات حکمرانی در کشورهای مختلف جهان است که شامل چهار موج است. موج اول واگذاری دانشگاه به خود دانشگاهیان است. موج دوم تغییر تخصیص منابع از ورودی محور به خروجی محور شد. موج سوم شریک کردن ذینفعان بیرونی در حکمرانی بود موج چهارم هم مدیریت راهبردی بود.
در فصل دوم آناتومی مفهوم نوآوری را باز کردیم. تعاریف مختلفی آوریم و نکتهای که بود این بود که نوآوری با توجه به ساختار سیاسی، اقتصادی و... تعیین کننده حکمرانی است و ما نمیتوانیم به یک تعریف واحد برسیم. بعد از آن ذینفعان را که دو گروه درون دانشگاه و برون دانشگاه است را دستهبندی کردیم. بعد نقش هر کدام را تبیین کردیم. در انتهای فصل دوم الگویمان را شکل دادیم که حاصل تلفیق دو الگو یکی پیشینه و پایهای علمی داشت، الگوی پنج مولفهای از کلارک است الگوی دوم الگویی بود که از دو سازمان بینالمللی یعنی سازمان همکاری توسعه اقتصادی و کمیسیون اروپایی بود. در نهایت هفده مولفه استخراج کردیم. بعد اول درون دانشگاهی و برون دانشگاه و برنامه استراتژیک و بحث توسعه تعاملات است. بحث سوم تامین مالی است. بحث چهارم درباره توسعه اعضای هیئت علمی است. بعد پنجم فرهنگ آن است. یعنی فرهنگ باید پذیرای نوآوری باشد.
فصل آخر کتاب متدولوژی کار است. ما چند ملاک برای انتخاب دانشگاهها داشتیم. یکی پیشرو بودن قهری این دانشگاهها بود. نکته دوم نمونهگیری با حداکثر پراکندگی بود ملاک سوم در دسترس بودن بود. نکته خیلی مهم شیوه ارزیابی این دادهها بود ما رقم و عدد نداشتیم یعنی تحلیل آماری نبود بلکه یک مدل هنجاری و ذهنی داشتیم. یعنی قسمتهای مهم را خلاصه میکردیم و بعد فیشبرداری و بعد روی آنها بحث میکردیم. چیزی مانند بارش کیفی است. ارزیابیمان نشان میدهد که علیرغم چالشهایی که داشتیم دانشگاههای ما یک سری نوآوری هم در بعد حکمرانی داشتهاند.
دکتر کمالی:
این کتاب میتواند دریچه های نو پیش روی دانشگاهیان برای توسعه دانش و عمل حکمرانی آموزش عالی باز کند. نکته دیگر این است که مطالعه آن می تواند همدلی و همنوایی جالب توجهی برای ذینفعان درونی و بیرونی آموزش عالی که عملکرد آموزش عالی مطابق با انتظاراتشان نیست به همراه داشته باشد.
برجستگی های خوبی در نگارش کتاب مشاهده می شود؛ انسجام نظری خوبی دارد. فصول مکمل هم هستند و نکته مثبت دیگر آن رویکرد توصیفی تحلیلی آن است. منتها در مطالعه کتاب ابهاماتی از نظر من وجود دارد. نخست، موضعی است که کتاب برای مطالعه نوآوری در حکمرانی آموزش عالی انتخاب کرده است که در واقع از منظر رویکرد خودحکمرانی دانشگاهی به بحث ورود کرده است. مناسب است توجه کرد که اساس مفهوم حکمرانی بر تکثر و چند صدایی استوار است. این مفهوم نقطه مقابل مفهوم حکومتداری است که دولت تنها متولی و متصدی امر توسعه است. مفهوم حکمرانی به ما میگوید که دنیای امروز با دنیای گذشته خیلی متفاوت است. بنابراین حضور و مشارکت نهادهای مدنی، نهادهای خصوصی، عمومی و مردم در کنار دولت برای دستیابی به توسعه اجتناب ناپذیر است.
از طرفی نهاد آموزش عالی هم به جهت ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که میتواند داشته باشد نقش مهمی در توسعه جامعه میتواند ایفا کند. در حقیقت نهاد آموزش عالی نقش میانجی بین جامعه و دولت را در جریان توسعه دارد و این کار را با کارکردهای از جمله تربیت نیروی انسانی، گسترش مرزهای دانش، نقد وضعیت موجود، توسعه فرهنگی، بهبود کیفیت زندگی اجتماعی، نوآوری اجتماعی و کمک به حل مسایل جامعه و... انجام می دهد، به همین جهت حکمرانی آموزش عالی هم بعنوان مقوله تخصصی خیلی حایز اهمیت است که در آن نیروهای فرهنگی، اجتماعی، بازار و... در کنار دولت زیست بوم حکمرانی آموزش عالی را تشکیل میدهند و دانشگاه را با رویکردهای مختلف به سمت مشارکت در توسعه همه جانبه به پیش میبرند. همانطور که در کتاب هم اشاره شده چهار رویکرد کلی حکمرانی آموزش عالی شامل دولت بنیاد، بازاری، ترکیبی و در نهایت خودحکمرانی داریم. با این صورت بندی، در آموزش عالی ایران میبینیم که بیشتر تمایل به رویکرد دولت بنیاد است. اما یک تفاوت اساسی با نسخه اصیل دولت بنیاد دارد. توجه کنید در ایران ما با یک دولت بسبار بزرگ و یک نظام معرفتی سخت مواجه هستیم که این نظام معرفتی سخت خوانش و تصویر مطلوب از توسعه را مشخص میکند و نقش هر یک از بخش های جامعه از جمله آموزش عالی را در آن تعیین میکند. در این حالت دولت جریان و نحوه مشارکت آموزش عالی در توسعه جامعه را تعیین و فرماندهی میکند. برای این منظور ساختارهای متمرکز و بوروکراتیک بوجود می آید که در آن فرایندها و روابط میان کنشگران در تدوین، اجرا و ارزیابی سیاست ها و برنامه های توسعه علمی تعیین و کنترل می شود. بنابراین اصالت یا ارزش کانونی در حکمرانی آموزش عالی دولت بنیاد ایرانی شامل برنامه های دولت برای توسعه است. در این وضعیت غالبا به دلیل تسلط نظام معرفتی دولت بر جریان حکمرانی، این برنامه ها به دور از حساسیت های نظری، محیطی، و عقلانی تولید می شوند و به عبارتی برساخت اجتماعی و وجه درون زایی آن بسیار پایین است. اما در حکمرانی دولت بنیاد اصیل، ارزش کانونی شامل برنامههای توسعه ملی است این واژه ملی دال بر اجماع، وفاق و برساخت اجتماعی برنامه های توسعه است.
به هر صورت در هر نوعی از رویکرد دولت بنیاد، نقش دانشگاه ها در حکمرانی آموزش عالی بیشتر نقش اجرایی است، یعنی مجری برنامههای دولت هستند. در چنین حالتی اساسا انتظار نوآوری از حکمرانی دانشگاهی به این معنا که دانشگاه تغییرات سریع پیرامون و انتظارات معرفت شناختی متنوع و متحول ذن نفعان اجتماعی را فهم کند و در کارویژه ها و فعالیت های خود بازتاب نوآورانه دهد خیلی سخت است چون برای این کار استقلال ندارد. این چالش به ویژه در ایران که طبق اسناد بالادستی، بدنه مدیریتی دانشگاه ها انتصاب می شوند تا مجری برنامه های دولت باشند و انتظار پاسخگویی نیز در قبال همین برنامه ها از آنها می رود اینکه دغدغه نوآوری و پاسخگویی در مقابل جامعه داشته باشند دور از انتظار است. بنابراین در چنین فضایی، سخت است بتوان در مورد نوآوری در حکمرانی دانشگاهی ایران صحبت کرد.
بنابراین انتظارم از کتاب این بود که نوآوریهای عاملانه ای که دانشگاهها با وجود محدودیتهایی نهادی و ساختاری، داشته اند را رصد و توصیف نماید.
در خصوص سبک نگارش کتاب دو موضوع در فصل اول کتاب هست که با دیگر مباحث این فصل همخوانی ندارد یکی بحث چالشهای حکمرانی و دیگر بحث اصلاح نظام حکمرانی بود. اگر میشد که بحث مربوط به چالشها در انتهای کتاب با یافته های مربوط به وضعیت نوآوری دانشگاه های منتخب در هر یک از مولفه های چارچوب مفهومی کتاب به بحث گذاشته میشد شاید میتوانست به نتایج و توصیه های سیاستی برای بهبود نوآوری در حکمرانی دانشگاهی در ایران منتهی شود.
دکتر کمالی: در فصل دوم کتاب بخشی که مدلهای برون و درون دانشگاه را مطرح میکنید به نظرم این ظرفیت وجود دارد که ارتباطشان را با همدیگر هم نشان دهید. مثلا ممکن است از الگوی حکمرانی بازاری در آموزش عالی یک الگوی شرکتی در سطح حکمرانی دانشگاه در بیاید. در سطحی بالاتر ارتباط الگوها با زمینه سیاسی هم خوب است مشخص شود. مثلا از چه نظام سیاسی چه الگوی حکمرانی برای آموزش عالی منتج می شود. یا بخشی که نحوه تدوین چارچوب مفهومی نوآوری در حکمرانی آموزش عالی از سنتز و توسعه مطالب نظری تشریح می شود مشخص نیست این کار چگونه انجام شده است. در واقع مناسب است روشمندی این سنتز شفاف شود که چگونه به ۱۷ مولفه برای این چارچوب رسیده است.
انتظارم از فصل سوم با توجه به فصلهای قبلی بیشتر بود. در این فصل یک تقلیلگرایی ناخواسته از مفهوم نوآوری صورت گرفته است. نوآوری زمانی معنادار است که در یک چرخه صحیح اتفاق بیافتد. ما یک نقدی بر یک وضعیت داریم و کاستیهایی میبینیم در نتیجه چیز جدیدی خلق میکنیم، ایده جدیدی را بوجود میآوریم که نهایتا بوجود آمدن آن منجر به تغییر شود. یعنی نوآوری در یک چرخه سه ضلعی نقد، خلق و تغییر رخ می دهد. اما جنس مصادیق ذکر شده در هر یک از مولفه های نوآوری بیشتر اقداماتی است که دانشگاهها در راستای اجرای تکالیف سیاستیشان انجام میدهند. مثلا بازنگری برنامه درسی نوآوری نیست بلکه تکلیفی است که دانشگاه هر چند سال یک بار باید انجام دهد. یا کارهای که دانشگاه ها در حوزه آموزش مهارتی، تاسیس شرکت های دانش بنیان، بین المللی سازی و.. انجام داده اند و می دهند در راستای سیاست های تکلیفی بوده است و نه فهم ضرورت تغییر و نوآوری در چارچوب تحولاتی که در محیط پیرامون شان رخ داده است.
نکته ای که در فصل سوم برای من بسیار جالب بود اینکه خود وضعیت نه چندان مطلوب بسیاری از مولفه های نوآوری در حکمرانی دانشگاه های منتخب مثل نوآوری در منابع مالی، ارتباط با جامعه، مشارکت ذی نفعان، همکاری با دولت و.. خود تاییدی بر نواقص جدی حکمرانی دولت بنیاد در آموزش عالی ایران دارد.
به طور مثال دانشگاه ها در حکمرانی دولت بنیاد به صورت عمودی تحت فشار برای اجرای برنامه های دولت هستند و به صورت افقی در معرض فشار جامعه محلی و ذی نفعان هستند. در این موقعیت دشوار توان سازگاری دانشگاه محدود می شود و در نتیجه اعتماد و رضایت عمومی از دانشگاه نزول می کند. در چنین وضعیتی طبیعی است که تمایل بخش های مختلف جامعه برای سرمایه گذاری در آموزش عالی کاهش می یابد. از طرفی بروکراسی حاکم بر آموزش عالی موجب کند شدن فرایند تصمیم گیری می شود و در نتیجه ارتباط بهنگام جامعه با دانشگاه نیز مختل می شود.
از طرفی وضعیت مطلوب در دو مولفه یعنی پایش و ارزیابی و ساختار و تشکیلات بنظر من خیلی معنیدار است. این وضعیت نشان می دهد ما میخواهیم همان الگوی دولت بنیاد را در یک سطح پایینتری در مقیاس دانشگاه هم بازنمایی کنیم و همینطور مسأله پایش و ارزیابی برای بدنه مدیریتی دانشگاه ها مهم است زیرا اساس قضاوت در مورد عملکرد آنها حرکت در مدار برنامه های دولت است و پایش و ارزیابی به این جهت برای پاسخگویی در قبال نهادهای بالادستی مهم و نوآوری در آن مطلوب بوده است.
دکتر کمالی:
این کتاب میتواند دریچه های نو پیش روی دانشگاهیان برای توسعه دانش و عمل حکمرانی آموزش عالی باز کند. نکته دیگر این است که مطالعه آن می تواند همدلی و همنوایی جالب توجهی برای ذینفعان درونی و بیرونی آموزش عالی که عملکرد آموزش عالی مطابق با انتظاراتشان نیست به همراه داشته باشد.
برجستگی های خوبی در نگارش کتاب مشاهده می شود؛ انسجام نظری خوبی دارد. فصول مکمل هم هستند و نکته مثبت دیگر آن رویکرد توصیفی تحلیلی آن است. منتها در مطالعه کتاب ابهاماتی از نظر من وجود دارد. نخست، موضعی است که کتاب برای مطالعه نوآوری در حکمرانی آموزش عالی انتخاب کرده است که در واقع از منظر رویکرد خودحکمرانی دانشگاهی به بحث ورود کرده است. مناسب است توجه کرد که اساس مفهوم حکمرانی بر تکثر و چند صدایی استوار است. این مفهوم نقطه مقابل مفهوم حکومتداری است که دولت تنها متولی و متصدی امر توسعه است. مفهوم حکمرانی به ما میگوید که دنیای امروز با دنیای گذشته خیلی متفاوت است. بنابراین حضور و مشارکت نهادهای مدنی، نهادهای خصوصی، عمومی و مردم در کنار دولت برای دستیابی به توسعه اجتناب ناپذیر است.
از طرفی نهاد آموزش عالی هم به جهت ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که میتواند داشته باشد نقش مهمی در توسعه جامعه میتواند ایفا کند. در حقیقت نهاد آموزش عالی نقش میانجی بین جامعه و دولت را در جریان توسعه دارد و این کار را با کارکردهای از جمله تربیت نیروی انسانی، گسترش مرزهای دانش، نقد وضعیت موجود، توسعه فرهنگی، بهبود کیفیت زندگی اجتماعی، نوآوری اجتماعی و کمک به حل مسایل جامعه و... انجام می دهد، به همین جهت حکمرانی آموزش عالی هم بعنوان مقوله تخصصی خیلی حایز اهمیت است که در آن نیروهای فرهنگی، اجتماعی، بازار و... در کنار دولت زیست بوم حکمرانی آموزش عالی را تشکیل میدهند و دانشگاه را با رویکردهای مختلف به سمت مشارکت در توسعه همه جانبه به پیش میبرند. همانطور که در کتاب هم اشاره شده چهار رویکرد کلی حکمرانی آموزش عالی شامل دولت بنیاد، بازاری، ترکیبی و در نهایت خودحکمرانی داریم. با این صورت بندی، در آموزش عالی ایران میبینیم که بیشتر تمایل به رویکرد دولت بنیاد است. اما یک تفاوت اساسی با نسخه اصیل دولت بنیاد دارد. توجه کنید در ایران ما با یک دولت بسبار بزرگ و یک نظام معرفتی سخت مواجه هستیم که این نظام معرفتی سخت خوانش و تصویر مطلوب از توسعه را مشخص میکند و نقش هر یک از بخش های جامعه از جمله آموزش عالی را در آن تعیین میکند. در این حالت دولت جریان و نحوه مشارکت آموزش عالی در توسعه جامعه را تعیین و فرماندهی میکند. برای این منظور ساختارهای متمرکز و بوروکراتیک بوجود می آید که در آن فرایندها و روابط میان کنشگران در تدوین، اجرا و ارزیابی سیاست ها و برنامه های توسعه علمی تعیین و کنترل می شود. بنابراین اصالت یا ارزش کانونی در حکمرانی آموزش عالی دولت بنیاد ایرانی شامل برنامه های دولت برای توسعه است. در این وضعیت غالبا به دلیل تسلط نظام معرفتی دولت بر جریان حکمرانی، این برنامه ها به دور از حساسیت های نظری، محیطی، و عقلانی تولید می شوند و به عبارتی برساخت اجتماعی و وجه درون زایی آن بسیار پایین است. اما در حکمرانی دولت بنیاد اصیل، ارزش کانونی شامل برنامههای توسعه ملی است این واژه ملی دال بر اجماع، وفاق و برساخت اجتماعی برنامه های توسعه است.
به هر صورت در هر نوعی از رویکرد دولت بنیاد، نقش دانشگاه ها در حکمرانی آموزش عالی بیشتر نقش اجرایی است، یعنی مجری برنامههای دولت هستند. در چنین حالتی اساسا انتظار نوآوری از حکمرانی دانشگاهی به این معنا که دانشگاه تغییرات سریع پیرامون و انتظارات معرفت شناختی متنوع و متحول ذن نفعان اجتماعی را فهم کند و در کارویژه ها و فعالیت های خود بازتاب نوآورانه دهد خیلی سخت است چون برای این کار استقلال ندارد. این چالش به ویژه در ایران که طبق اسناد بالادستی، بدنه مدیریتی دانشگاه ها انتصاب می شوند تا مجری برنامه های دولت باشند و انتظار پاسخگویی نیز در قبال همین برنامه ها از آنها می رود اینکه دغدغه نوآوری و پاسخگویی در مقابل جامعه داشته باشند دور از انتظار است. بنابراین در چنین فضایی، سخت است بتوان در مورد نوآوری در حکمرانی دانشگاهی ایران صحبت کرد.
بنابراین انتظارم از کتاب این بود که نوآوریهای عاملانه ای که دانشگاهها با وجود محدودیتهایی نهادی و ساختاری، داشته اند را رصد و توصیف نماید.
در خصوص سبک نگارش کتاب دو موضوع در فصل اول کتاب هست که با دیگر مباحث این فصل همخوانی ندارد یکی بحث چالشهای حکمرانی و دیگر بحث اصلاح نظام حکمرانی بود. اگر میشد که بحث مربوط به چالشها در انتهای کتاب با یافته های مربوط به وضعیت نوآوری دانشگاه های منتخب در هر یک از مولفه های چارچوب مفهومی کتاب به بحث گذاشته میشد شاید میتوانست به نتایج و توصیه های سیاستی برای بهبود نوآوری در حکمرانی دانشگاهی در ایران منتهی شود.
دکتر کمالی: در فصل دوم کتاب بخشی که مدلهای برون و درون دانشگاه را مطرح میکنید به نظرم این ظرفیت وجود دارد که ارتباطشان را با همدیگر هم نشان دهید. مثلا ممکن است از الگوی حکمرانی بازاری در آموزش عالی یک الگوی شرکتی در سطح حکمرانی دانشگاه در بیاید. در سطحی بالاتر ارتباط الگوها با زمینه سیاسی هم خوب است مشخص شود. مثلا از چه نظام سیاسی چه الگوی حکمرانی برای آموزش عالی منتج می شود. یا بخشی که نحوه تدوین چارچوب مفهومی نوآوری در حکمرانی آموزش عالی از سنتز و توسعه مطالب نظری تشریح می شود مشخص نیست این کار چگونه انجام شده است. در واقع مناسب است روشمندی این سنتز شفاف شود که چگونه به ۱۷ مولفه برای این چارچوب رسیده است.
انتظارم از فصل سوم با توجه به فصلهای قبلی بیشتر بود. در این فصل یک تقلیلگرایی ناخواسته از مفهوم نوآوری صورت گرفته است. نوآوری زمانی معنادار است که در یک چرخه صحیح اتفاق بیافتد. ما یک نقدی بر یک وضعیت داریم و کاستیهایی میبینیم در نتیجه چیز جدیدی خلق میکنیم، ایده جدیدی را بوجود میآوریم که نهایتا بوجود آمدن آن منجر به تغییر شود. یعنی نوآوری در یک چرخه سه ضلعی نقد، خلق و تغییر رخ می دهد. اما جنس مصادیق ذکر شده در هر یک از مولفه های نوآوری بیشتر اقداماتی است که دانشگاهها در راستای اجرای تکالیف سیاستیشان انجام میدهند. مثلا بازنگری برنامه درسی نوآوری نیست بلکه تکلیفی است که دانشگاه هر چند سال یک بار باید انجام دهد. یا کارهای که دانشگاه ها در حوزه آموزش مهارتی، تاسیس شرکت های دانش بنیان، بین المللی سازی و.. انجام داده اند و می دهند در راستای سیاست های تکلیفی بوده است و نه فهم ضرورت تغییر و نوآوری در چارچوب تحولاتی که در محیط پیرامون شان رخ داده است.
نکته ای که در فصل سوم برای من بسیار جالب بود اینکه خود وضعیت نه چندان مطلوب بسیاری از مولفه های نوآوری در حکمرانی دانشگاه های منتخب مثل نوآوری در منابع مالی، ارتباط با جامعه، مشارکت ذی نفعان، همکاری با دولت و.. خود تاییدی بر نواقص جدی حکمرانی دولت بنیاد در آموزش عالی ایران دارد.
به طور مثال دانشگاه ها در حکمرانی دولت بنیاد به صورت عمودی تحت فشار برای اجرای برنامه های دولت هستند و به صورت افقی در معرض فشار جامعه محلی و ذی نفعان هستند. در این موقعیت دشوار توان سازگاری دانشگاه محدود می شود و در نتیجه اعتماد و رضایت عمومی از دانشگاه نزول می کند. در چنین وضعیتی طبیعی است که تمایل بخش های مختلف جامعه برای سرمایه گذاری در آموزش عالی کاهش می یابد. از طرفی بروکراسی حاکم بر آموزش عالی موجب کند شدن فرایند تصمیم گیری می شود و در نتیجه ارتباط بهنگام جامعه با دانشگاه نیز مختل می شود.
از طرفی وضعیت مطلوب در دو مولفه یعنی پایش و ارزیابی و ساختار و تشکیلات بنظر من خیلی معنیدار است. این وضعیت نشان می دهد ما میخواهیم همان الگوی دولت بنیاد را در یک سطح پایینتری در مقیاس دانشگاه هم بازنمایی کنیم و همینطور مسأله پایش و ارزیابی برای بدنه مدیریتی دانشگاه ها مهم است زیرا اساس قضاوت در مورد عملکرد آنها حرکت در مدار برنامه های دولت است و پایش و ارزیابی به این جهت برای پاسخگویی در قبال نهادهای بالادستی مهم و نوآوری در آن مطلوب بوده است.
دکتر یوسفی: با توجه به جایگاه دانشگاه هم در نظام علمی و هم در نظام سیاسی- اداری هر کشور یا جامعهای، دانشگاه به عنوان نهاد پیشران در بحث توسعه قلمداد میشود و به نظر من نیست و خیلی از ماهیت وجودی که میبایست داشت عقب افتاده است. علم ناب بیشتر اوقات در بیرون از دانشگاه تولید میشود و دانشگاه به دانشگاه سازگار شونده تبدیل شده است. اما با توجه به شرایطی که وجود دارد نیاز است که حکمرانی دانشگاه متحول شود. اینکه نظام سیاسی اقتصادی ما دچار چالشهایی هستند. با توجه به اینکه دانشگاههای ما از دولت بودجه میگیرند دولت کارفرمای دانشگاه شده است و استقلال از دانشگاه سلب شده است. وقتی که منابع شما از هر جایی که تامین شوند مجبورید به سمت و سوی آن تمایل داشته باشید.
بنابراین این نوآوری اگر بتواند تغییراتی در منابع دانشگاهها ایجاد کند امیدواری است که دانشگاه بتواند نوآوری داشته باشد. دانشگاه دیگر کمتر در خدمت باشد. بنابراین ضرورت این تغییر در حکمرانی ما به شدت احساس میشود. که از جنبههای مختلف قابل بررسی است که در این دوره زمانی یکی از آنها از جنبه منابع اقتصادی و مالی دانشگاههاست.
اینکه کتاب مبتنی بر پژوهش است بسیار خوشحال کننده است. زیاد به ضرورت پرداخته شده است که شاید ما را از هدف اصلی دور کند. فصل دوم خیلی جامع و کامل است و رویکرد تلفیقی خیلی توانسته است مفید باشد.
دکتر کمالی: در جایی که مدلهای برون و درون دانشگاه را مطرح میکند به نظرم این الگوها که مطرح میکنید ظرفیت این را دارد که ارتباطشان را با همدیگر هم نشان دهید. مثلا از الگوی بازاری الگوی شرکتی در دانشگاه را دربیاورید. و در سطحی بالاتر ارتباط الگوها با زمینه سیاسی. مثلا چه نظام سیاسی به الگوی حکمرانی منتج میشود. یا جایی که چارچوب را از مطالب نظری منتج کردید و آن را خلق کردید روشمندی توسعه مولفههای آن از ۱۳ تا به ۱۷ تا برای من مشخص نیست.
انتظارم از فصل سوم با توجه به فصلهای قبلی بیشتر بود. در این فصل یک تقلیلگرایی از مفهوم نوآوری صورت گرفته است. نوآوری زمانی اتفاق میافتد که ما یک نقدی بر یک وضعیت داریم و کاستیهایی میبینیم در نتیجه چیز جدیدی خلق میکنیم، ایده جدیدی را بوجود میآوریم که نهایت بوجود آمدن آن منجر به تغییر شود. یعنی یک چرخه سه ضلی نقد، نوآوری و تغییر است. اما ما وقتی مصادیق نوآوری را در مولفههای ذکر شده میبینیم جنس مصادیق بیشتر اقداماتی است که دانشگاهها در راستای اجرای سیاستیشان دارند انجام میدهند. مثلا بازنگری برنامه درسی نوآوری نیست بلکه کاری است که دانشگاه هر چند سال باید انجام دهد.
نکته دیگر اینکه وضعیتی که در هر مولفه تشریح شده است اغاب مولفههای مطلوب نبوده و متوسط بوده است. دو مولفه بالا بودهاند یعنی پایش و ارزیابی و ساختار و تشکیلات که خیلی معنیدار است. یعنی ما میخواهیم همان الگوی دولت بنیاد را در یک سطح پایینتری پیاده کنیم.
دکتر کیخا: من همه مواردی که دوستان گفتند را قبول دارم اما این آغاز یک گفتگوست. ما نقد را کنار گذاشته بودیم و نگاه کردیم که دانشگاه موجود چه نوآوریهایی خلق کرده است میخواستیم با یک نگاه مثبت بارقههای امیدی را ایجاد کنیم. جاهایی هم اقداماتشان خلاقانه بوده است. مثلا تشکیل شبکه همکاری که سیزده دانشگاه انجام میدهند. متناسب با شاخصهای بینالمللی است.
دکتر مهدی: ما در سال ۹۴ به همراه دکتر غیاثی کتابی را ترجمه کردیم که درباره حکمرانی بود که در آن زمان راهبردی استفاده کردیم اما الان خوشبختانه واژه حکمرانی جا افتاده است. آن کتاب یکی از کتابهای مرجع کنکور است. منظورم این است که خود این مفهوم هم هنوز جای خیلی کار دارد. ما در چنین فضایی داریم کار میکنیم و نقدها درست است. در ابتدای کار ما سه سرنخ در دست داشتیم یکی همین دانشگاه برتر بود. گفتیم اگر سه بحث را رعایت کنند در بحث حکمرانی پیشتاز میشوند یکی اینکه دانشگاه باید رسالت محور باشد. در این رسالت چه نوآوری به خرج دادهاید. من در این طرح به دنیال این بودم. شاید به آن نرسیده باشم. نوآوری را ما به مفهوم هر تغییر و حذف را حتی در جایجایی اتاقها منظورمان بوده است.
اصل دوم سازگاری با محیط بود. دانشگاه برتر باید در تحولات از همه دانشگاهها جلوتر با محیط تطبیق پیدا کند. دانشگاهها بر اساس حکمرانی باید مشارکتهای دموکراتیک یا مردم سالار را افزایش بدهند. هم در درون و هم در بیرون. آقای دانشگاه برتر شما که باید سرآمد باشید چه نوآوری داشتهاید؟
نکته دیگر اینکه این کتاب اول یک طرح پژوهشی بوده برای اینکه اختتام شود دو داور داشته و یک ناظر هم داشته یعنی با این کیفیت اختتام گرفته است. یک مقاله هم از آن استخراج شده که دو داور هم آن را داوری کرده و وقتی به کتاب تبدیل شده دو داور هم آن را داوری کرده است یعنی این طرح را شش نفر ارزیابی کردهاند.
نکته دیگر اینکه رویکردهایی که وجود دارد هیچکدام به صورت کامل نیستند هیچکدام قطعی نیستند مثلا ما دانشگاه بازاری صرف نداریم و ممکن نیست. نکته بعدی بحث منابع مالی آموزش عالی ایران آنقدر پولش کم است که اگر ده برابر این را هم دولت بدهد هنوز بدهکار است. این راه انحرافی است و دولت باید چندین برابر الان پول بدهد و دانشگاه هم خودش باید دربیاورد. این کتاب تقریبا با صفر ریال درآمده است. بنابراین معتقدم دانشگاه درست است که باید درآمدزایی داشته باشد اما دولت هم موظف است حداقل یک ضریب ده به دانشگاهها پول بدهند. دانشگاه کارآفرین هم منظور این نیست که هیچ کمکی از دولت نگیرد بلکه اتفاقا باید بیشتر به آن داده شود. تا رشد کند.
|