کتاب «شهروندی و آموزش عالی»
کتاب «شهروندی و آموزش عالی» با ویراستاری جیمز آرتور را آریا متین و ایمان بحیرایی ترجمه و پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در تابستان ۱۳۹۷ در ۳۲۰ صفحه و با شمارگان ۱۵۰۰ نسخه منتشر کرده است.
گیل نیکولز و ران بارنت ویراستاران مجموعه کتابهایی درباره تغییر سریع بستر و ماهیت آموزش عالی هستند، این کتاب یکی از همین مجموعه است در مقدمه این کتاب می نویسند: این کتاب، سهمی پژوهشی در بحث حول شهروندی در آموزش عالی دارد. هر فصل به بررسی سؤالات شهروندی و مسئولیت میپردازد و در کنار آن نحوهای که دانشگاهها باید سعی در شکلدهی زندگی دانشجویان و جامعهشان داشته باشند را بررسی میکند.
در ادامه همین مقدمه آمده است: تمامی نویسندگان این سری کتب باور دارند که دانشگاه میتواند و باید در تصمیمگیری دانشجویان درباره زندگیهای شخصیشان، درباره آزادی و مسئولیت و درباره انواع قوانین اخلاقی که میتوانند راهنمای زندگیشان باشند، به آنها کمک کند. نویسندگان بر این نکته واقفاند که دانشگاهها مجموعه تعهدات گستردهتری در قبال جامعه دارند که فراتر از لفاظیهای صرف بیانیههای رسالت دانشگاه میرود. ما نیازمند فرهنگ شهروندی آموزش عالی هستیم. همانطور که پروفسور آرتور میگوید، «فرهنگ شهروندی از ارزشهای بنیادین دموکراتیک و شخصی تشکیل میشود که دانشجویان را ملزم میکنند به مشارکت فعالانه در تجارب آموزشی¬ای که از دسترس سنجش و ارزیابی دور می¬ماند».
درباره فصول و مقالات کتاب میگویند: فصول این کتاب توسط محققان بینالمللی به رشته تحریر درآمدهاند و به دنبال بررسی سؤالات زیر هستند: دانشگاه چه تعهدات وسیعتری به جامعه و اجتماع دارد؟ مسئولیتهای مدنی و اخلاقی دانشگاه کداماند؟ آیا دانشگاه باید نسل جدیدی از رهبران را تولید کند که به ترویج خیر عمومی علاقهمندند؟ چگونه دانشگاهها در یادگیری حین خدمت مشارکت میکنند؟ آیا دانشگاه باید به «منش» دانشجویانش توجه داشته باشد؟ دانشگاه چگونه میتواند فرهنگ شهروندی را ارتقا دهد؟ آموزش دانشگاهی چه فضیلتهایی دارد؟
در نخستین فصل این کتاب که حکم مقدمه کتاب را دارد نوشته جیمز آرتور ویراستار کتاب ا معرفی کاملی از کتاب آمده در این مقدمه میخوانید: این مقالات بر مبنای اصول شهروندی و مسئولیت مدنی به بررسی پرسشهای آموزش عالی میپردازند و در کنار آن تلاش دانشگاهها برای شکلدهی به زندگی دانشجویان و جامعهشان را بررسی میکنند؛ بنابراین بسیاری از مشارکتکنندگان در این کتاب با مقداری احتیاط به مفهوم شهروندی نزدیک میشوند زیرا این اصطلاح میتواند طیفی از مفاهیم ناهمخوان را دربرگیرد که هیچکدام از آنها مقبولیت عام ندارند.
آرتور در ادامه همین مقدمه آورده است: کریک (a2000: 145) میگوید: «دانشگاهها بخشی از جامعه هستند؛ بخشی نقاد، به هر دو معنای کلمه، که باید نقشی عمده در اهداف گستردهتر پیدایش یک شهروند داشته باشد». باور بسیاری از افراد سهیم در این کتاب آن است که دانشگاه باید به تعریف، ساختن و پیشبرد این «فرهنگ شهروندی» کمک کند.
در معرفی مقاله خودش مینویسد: من در فصل ۲ کارم را با طرح این سؤال آغاز میکنم که آیا دانشگاههای بریتانیائی میتوانند حتی تلاشی در جهت ترویج ایده «منش» به عمل آورند در شرایطی که مابقی جامعه چنین نمیکند؟ این فصل تجربه دانشجو در دانشگاه را بررسی میکند و شیوهای که دانشگاهها میتوانند تاثیری قوی بر شکلدهی روابط افراد با همدیگر و اجتماعات داشته باشند را بررسی میکند. این نکته مدنظر قرار میگیرد که چگونه اندیشه دانشگاه بهنحو فزایندهای زیر سلطه ایدئولوژی تولید انبوه مهارتها میرود که تقریبا با تربیت منش قابل جمع نیست.
در ادامه درباره فصول دیگر هم آمده است: در فصل ۳، چارلز ال.گلن مفهوم منش را از دیدگاه آمریکائی به آموزش دانشگاهی مطرح میکند. بهخصوص این ایده را میکاود که اساسا دانشگاه باید «نمایندۀ چیزی» باشد و باید هیئتعلمی و دانشجویان را به تعهدات خاصی در زندگی ترغیب کند. او درباره آزادی دانشگاهی صحبت کرده و میگوید آزادی استاد برای تعلیم در قالب چهارچوب مشترکی از معنا افزایش مییابد.
جان آنت این نکته را در فصل ۴ بررسی میکند که اهداف اجتماعی دولت بریتانیا چگونه به دنبال دلسردکردن دانشجویان و پرسنل آموزش عالی از امر داوطلبی [در خدمات مدنی] هستند.
آنت در بستر مباحث مربوط به شهروندی در آموزش عالی بر این علاقه به اجتماع و مشارکت در اجتماع تمرکز میکند.
آرتور شوارز، مضمونهای مطروحه آنت در فصل ۵ را بسط میدهد. بنیاد تمپلتون یک «طومار افتخار»
و «راهنمایی برای کالجهایی که مشوق توسعه منش هستند» را تهیه کرده است.
دومین فصل به تحریر آمده توسط جان آنت و ترنس مک لاوقین (فصل ۶) بحث شهروندی در آموزش عالی بریتانیائی را از چشمانداز مداخله¬گری اجتماعی ارائه میکند.
کارنای بوهلین در فصل هفتم این کتاب، چشمانداز آمریکائی دیگری را ارائه میکند اما تمرکز او بر ایده کلاسیک فضیلت بهمثابه سرآمدهای اخلاقی و فکری است که امکان شکوفائی را برای سایر انسانها فراهم می¬کنند. او این سؤال را مطرح میکند که آیا میتوان فضیلت را در دانشگاه آموزش داد و مسئولیت استاد در قبال دانشجویانش چیست.
دنیس هایس چشمانداز متضادی با کارنای بوهلین را در فصل ۸ ارائه میکند اما درعینحال که او با بسیاری از کسانی که طرفدار «اخلاقیات فضیلت» هستند، مخالف است اما با این نکته موافق است که بسیاری از دانشگاهیان با پذیرش اینکه دیدگاههای دانشجویان همسطح دیدگاههای خودشان هستند، دست از اقتدار و مرجعیت دانشگاهی خود کشیده¬اند. هایس عقیده دارد که آموزش عالی به «مشارکت در تدریس هیچ¬و¬پوچ» تبدیل شده است؛ بنابراین نتیجه میگیرد که بسیاری از دانشجویان امروزی هیچ چیزی را نمیدانند که ارزش انتقال به نسل بعد داشته باشد.
دیویس و همکاران در فصل مربوط به تبادلات دانشجو (فصل ۹) نمونه محکمی از این امر ارائه میدهند که برنامههای تبادل [دانشجو] چگونه افق شهروندی دانشجویان در آموزش عالی را گستردهتر میکنند. برنامه تبادلی که در این فصل توصیف میشود بیش از هفت موسسه آموزش عالی که با هم در کانادا، سوئد، آلمان و انگلستان همکاری میکنند را دربرمیگیرد.
فصل نهایی (فصل ۱۰) نوشته مارتین تراپ است و نقد و تفسیر جالبی از مدیریتگرائی در آموزش عالی بریتانیائی و مصالحههای ایجادشده بین دانشگاهیان در اثر آن را ارائه میکند. او میگوید معضلات اخلاقی که دانشگاهیان بهویژه در شرایط همکاری تنگاتنگ با سیاستهای دولت با آن مواجهاند شاید مانع از عملکردن آنها در قامت «منتقدان و وجدان [جامعه]» شود. این تحلیل تراپ نتایج مهمی برای هر نوع فرهنگهای شهروندی در آموزش عالی، بهخصوص نقش دانشگاه در توسعه اجتماع و منش و مفهوم شهروندی اجتماعی دارد.
