دانشگاه و نهاد علم در ایران معاصر

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، نخستین نشست گروه «مطالعات علم و فناوری» با حضور دکتر آرش حیدری و دکتر مهدی یوسفی سه شنبه ۲۷ خرداد بهصورت حضوری و سایبری در سالن اجتماعات پژوهشکده برگزار شد.
در این نشست آرش حیدری سخنرانی خود را با عنوان «فهم درون ماندگار علم» ارائه کرد و گفت امروزه هرکسی بخواهد در زمینه مطالعات علم و فناوری کار کند ناگزیر است که به دستاوردهای پژوهشکده اعتنا کند چون آرشیو خوبی در این زمینه فراهم کرده است. به گفته وی: بحث امروزم در نسبت با این آرشیو معنادار میشود و صورتبندی بحثم درباره نظامهای رایج مفهوم پردازی علم و فناوری و دانشگاه به معنای عام در ایران معاصر است و بنابراین مسئله اصلیام حول فهم تاریخمند یا فرایند شدن نهاد علم میگردد.
وی افزود: اگر مسئله نظم و چگونگی فرایند تاریخی شکل گیری دانش موجود باشد درآن صورت کمی ناامید میشویم. چون نظم دانش موجود و الگوی مفهوم پردازی علم و نوشتن دربارة نهاد علم، نوشتن نوعی تاریخ فقدان است. مسئله اصلی و جدیترین پرسش افرادی که درباره مطالعات انسانی علم در ایران میپردازند این است که ما چه نیستیم. صحنه علم و میدان رسمی و غیر رسمی نهاد علم در ایران یک صحنه آشوب زده و ویران شده و بدون شکل بندی است. یعنی علم و شکل بندی نهاد علم برای نگاه رایج ذیل یک فرایند آنومیک فهمیدن، شکل گرفته است. به عبارت دیگر پرسش اساسی غالب جریانها، «ما چه نیستیم» است. یعنی یک نسخه اصل در مغرب زمین وجود دارد که هرآنچه غیر از آن اتفاق میافتد نسخه بدل است.
حیدری در ادامه یادآور شد: با این نگاه افلاطونی دو اتفاق میافتد؛ یکی اینکه هرآنچه در ایران معاصر به عنوان نهاد علم اتفاق افتاده ارزش هستی شناسانه ندارد چون سایهای از اصل یا همان مطلوب است و برای رسیدن به آن مطلوب نهایتاً مطالعات تطبیقی ضرورت خواهد یافت و معلوم است که از آن، یک نگاه تاریخمند نتیجه نمیشود. اگر به پژوهشهایی که درباره نهاد علم انجام شده توجه کنید میبینید طرح مسئلهها عمدتاً حول «ما چه نیستیم» میگردد. زمانی که پرسش این باشد، پیشاپیش وضع موجود مسئلهمند نخواهد بود. چون هنوز هستی نگرفته است و دلیل آن هم این است که درون ماندگار به مسئله نگاه نمیکنید.
به گفته عضو هیئت علمی دانشگاه علم و فرهنگ، درواقع وقتی درون ماندگار نبینیم، آنگاه از دارالفنون تا کنون را هم بر اساس تکرار نفهمیدن تفسیر میکنیم. یعنی روایتی غیرتاریخمند. که در آن با تکرار کژکارکردی در باب علم روبرو هستیم. پرسش این است که این همه منطق روابط قدرت موجود، این سازمانی که بر ما غلبه کرده است، طی چه فرایندی باید توضیح داده شود؟ این در حالی است که هیچ عالمی، نمیتواند موضوع و ابژه خود را به ناابژه تبدیل کند. بلکه عالم بر هستی موضوع سوار میشود. به این معنی به جرات میتوانم بگویم که بخش بزرگی از تأملاتی که درباب حیات اجتماعی و نهاد علم در ایران معاصر در حال شکل بندی است انگار در وضعیت پیشا علم قرار دارند.
وی تأکید کرد: فهم درون ماندگار به ما این امکان را میدهد که آنچه اینجا و اکنون ممکن شده است را به ابژه پژوهش تبدیل کنیم. اما حواله دادن آن به یک نیستی، هرچند میتواند صفحات زیادی متن تولید کند اما در عمل هیچ چیزی را توضیح نمیدهد. اگر به این صورت نگاه کنیم، اولین چیزی که باید مطرح کنیم خود فرایند تاریخمند کردن نهاد علم است. تاریخمند کردن بدین معنی است در ایران معاصر، میدان علم و نهاد علم به مسئله تبدیل شود تا دگرگونیها بر محورهایی مانند ایده علم، تولد نهادها و… شکل گیرند.
دکتر آرش حیدری افزود: ما متونی که بر پیدایش یا تحلیل شرایط پیدایش متون متمرکز باشند، حتی به اندازه انگشتان یک دست هم نداریم. چون تحلیل شرایط امکان یعنی نشان دادن زمان- مکانی که یک نهاد از درون آن متولد میشود، کاری صعب و طاقتفرسا و تجربی است. به این معنا، توضیح پیدایش و شرایط امکان، بهمعنای تحلیلی زمانمند و مکانمند به شکلی است که بتواند میدان نیروهای موجود و الگوی برخورد و تصادم آنها را بهنحو درونماندگار توضیح دهد تا بتواند منطق روابط قدرت و نهادی که از دل این قدرت ممکن شده است را تحلیل کند.
حیدری یادآور شد: اگر با این منطق به سراغ تاریخمندی متون موجود برویم کاملاً ناامید خواهیم شد چون شرایط امکان پدیدایی نهادها عمدتاً ذیل ایده تقلید و کپیبرداری توضیح داده شدهاند و معدود متونی به شکل پراکنده به ما میگوید که مثلاً طی چه فرایندی دانشگاه تهران در فلان زمان و فلان مکان ممکن شد. این پرسشی وبری- دورکیمی است.
وی در ادامه با بیان اینکه پذیرش هیئت علمی، مقاله دانشجوی دکتری و تقلب علمی یک امر مربوط به نیستی علم نیست بلکه یک امر به تعبیر فوکو برون- درون است گفت: در زیر زمینهای خیابان انقلاب مقالات زیادی تولید میشود و حتی شاید بخشی از مقالات ISI در اینجا تولید میشوند. این درون- برون است و چرا باید این را به آسیبشناسی و نفهمیدن علم حواله دهیم؟ اتفاقاً یک عقلانیت کاملاً ساختار یافته و معطوف به هدف و شکلبندی شده در پشت آن قرار دارد. به تعبیری یک شبکه در هم تنیدهای از روابط نیروها در اینجا وجود دارد. وقتی این شبکه را به شکل درون ماندگار نتوانم مطالعه کنم در تحلیل نهاد علم به فقدان نهاد علم و آسیبشناسی میغلطیم. این یک فاجعه است که محصول بیعقلی نیست بلکه محصول یک سازمان در هم تنیده است. پرسش این است که اکنون آیا راهی جز تحلیل تاریخمند پیدایش این پدیدهها داریم؟ مسئله اصلی مسئلهمند کردن تاریخ علم است.ا به تعبیری چگونه میشود از تاریخ علم سخن گفت به شکلی که بتواند لحظه اکنون را در پرتو فرایند دگرگونی و شدن نهاد علم توضیح دهد. به این معنی ما همواره نیازمند نوعی تبارشناسی لحظه اکنون خواهیم بود که جز از درون تبدیل کردن وضعیت به مسئله و هستی، تحلیل ممکن الوجود نخواهد شد.
دیگر سخنران این نشست دکتر مهدی یوسفی بود که بحث خود را با عنوان «پیدایش دانشگاه و نهاد علم» آغاز کرد و گفت: دانشگاه جایی است که نیرویی متخصص عالی را تربیت میکند؛ نیرویی که در ارتباط با دنیای مدرن است. اگر به دارالفنون برگردیم پرسش این است که آیا دارالفنون یک دانشگاه است؟ با این تعریف به هیچ عنوان نمیتوان آن را دانشگاه دانست. چون مسئله درالفنون این نبود که میخواهد نیروی متخصصی که قبلاً آموزش ابتدایی دیده است را تربیت کند. مشخص نیست که در آنجا مخاطبش کودکانند یا غیره.
در دوره رضاشاه تفاوتی ایجاد میشود که منجر به دانشگاه میشود. از طرف دیگر ما از دوره دارالفنون تا تأسیس دانشگاه سیری داریم و مدارسی در این دوره تأسیس میشوند. در همین زمان وزارت معارف درگیر مدارس دولتی و مردمی است. این بحث در زمان رضا شاه ادامه دارد و بحث این است که آیا وظیفه دولت گسترش مدارس ابتدایی است یا تربیت متخصصین؟
یوسفی با بیان اینکه در لحظه تأسیس دانشگاه، دولت باید متولی کدام یک از این دو وجه میشد گفت: دولت به سمت تأسیس دانشگاه و تأمین متون درسی برای مدارس رفت. در این زمان ما با فهم کلمه دانشگاه مواجه هستیم که در زمان قاجار وجود نداشت. اما این لفظ دانشگاه و دانشکده از کجا میآید؟ در اواخر قاجار دانشکده به مجامع دلبخواهی علمای (به ویژه فرهنگی و ادبی) اطلاق میشد مانند دانشکده اصفهان. همین افراد هستند که کنشگرانی در عرصه مدنی هستند که تمایلات سیاسی معینی داشتند و این افراد هستند که حامل این کلمهاند. بعد این را در تأسیس دانشگاه میبینید. دانشگاه یک نهاد نیست بلکه مجموعهای از شوراهای دانشمندان و اندیشمندان است.
نکته دیگر در رابطه با مدارس است. مدارس نیازمند معلم است. لذا میل به توسعه معلم و مراکز تربیت معلم ایجاد میشود. دیگر مسئله زبان و ایجاد کلمات جدید است که با تأسیس دانشگاه تهران گره خورده است که به تأسیس فرهنگستان مربوط است. اما این لحظه تأسیس چگونه خوانده میشود. یک روایت مسخره همان روایت ارادهگرایانه است. اما مسئله این است که مجلس ده سال درگیر این مسئله است که آیا دانشگاه باید تاسیس شود یا نه؟ روایت دیگر روایت غربزدگی است. این روایت شکل دیگری هم دارد و آن این است که دانشگاه ایرانی یک دانشگاه وابسته است؛ از اشکال نازل آن گرفته مثل روایت سید جواد طباطبایی تا اشکال خیلی پیچیده آن مانند روایت فرزین وجدانی. طباطبایی میگوید داننشگاه تهران وقتی تأسیس شد شعبهای از دانشگاه فرانسه بود که من متوجه نمیشوم که این را چگونه میخواهد اثبات کند و چه سندی داریم.
دکتر یوسفی ادامه داد: مجموعه این روایتها به چند نکته میپردازند ابتدا اینکه فهم ما از دانش یک فهم ابزاری بود. دوم اینکه مبانی را نفهمیدیم. سوم اینکه ساده انگار بودند چهارم اینکه ما از همان ابتدا گسسته بودیم در نتیجه نتوانستیم چیز درست حسابی را بسازیم. وقتی به نظام نامه دانشگاه تهران توجه میکنیم به این نکته برجسته میرسیم که علم آن چیزی نیست که در غرب وجود دارد علم آن چیزی نیست که در جایی وجود دارد و استاد دانشگاه کسی نیست که علم را میداند و میخواهد آن را منتقل کند. استاد دانشگاه سالک راه علم است، علم چیزی است که باید به دست بیاید. حال متوجه میشویم که الان چقدر با آن موقع فاصله داریم و حداقل در آن زمان چقدر نگاه منطقیتری وجود داشته است. این لحظه که علم دارد یه صورت مدنی نهادی برای خودش میسازد را لحظه متأملانه یا تأملگرانه دانشگاه در ایران مینامم که به تدریج از دست میرود. دلیل این امر را نه در لحظه تأسیس بلکه باید در دهه چهل جستجو کرد. یعنی جایی که این نهادها به گونهای متصلب میشوند که دست زدن به آنها ناممکن میشود.
دبیری این نشست را دکتر فرهاد بیانی، عضو هیئت علمی گروه مطالعات علم و فناوری پژوهشکده بر عهده داشتند.
گزیده تصاویر این نشست
دسته بندی: اخباراخبار علمیتازههانشست